گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

سیاست شادکامی / درک باک

جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۵۳ ق.ظ

انسان ها غالبا به طرز شگفت انگیزی درباره آنچه آن ها را شادکام می کند غلط داوری می کنند. خصوصا، به نظر می رسد که انسان ها نمی توانند استمرار شادکامی یا تلخکامی ای را پیش بینی کنند که بسیاری از رویدادها یا تغییرات عادی آن را در زندگی شان پدید می آورد. در عوض، آن ها اهمیت بسیار زیادی به تأثیرات بی واسطه تجربه شاد یا تلخ می دهند بدون آن که دریابند چگونه بی درنگ به آنچه رخ داده است عادت پیدا می کنند. بدین نحو، انسان ها فقط برای این که خودشان را شادتر از قبل نمی یابند به خاطر آب و هوا به کالیفرنیا می روند. ماشین جدید و جذابی می خرند، اما پس از چند هفته دیگر رضایت خاطر بیشتری را تجربه نمی کنند.

  •  

در صورتی گفته می شود که یک شخص دارای شادکامی یا بهروزی بالایی است که رضایت از زندگی یا شادی دائمی را تجربه کند و تنها به ندرت هیجانات ناخوشایندی مانند غم یا خشم را تجربه کند. برعکس، در صورتی گفته می شود که یک شخص دارای بهروزی یا شادکامی پایینی است که از زندگی ناراضی باشد، شادی و محبت کمتری را تجربه کند و مدام هیجانات ناخوشایندی مانند خشم و اضطراب را احساس کند.

  •  

اگر انسان هایی با درآمدهای بیشتر شاد کام تر از انسان هایی با پول کمتر باشند، چرا با افزایش سطح رونق اقتصادی سطح شادکامی گزارش شده افزایش نیافته است؟ یک تبیین می تواند این باشد که انسان های ثروتمندتر شادکام تر اند، نه به این جهت که درآمدهای بیشتر آن ها را شادکام تر می کند بلکه به این جهت که افراد شادکام تر موفق تر اند و پول بیشتری به دست می آورند.
احتمال دیگر این است که رشد درآمد در واقع شادکامی بیشتری را به ارمغان آورده است اما این تأثیرات با روندهای دیگری در جامعه خنثی می شوند که از میزان بهروزی می کاهند، روندهایی مانند سطح روزافزون طلاق، جرم، استفاده از مواد مخدر، بیکاری و از این قبیل موارد.

  •  

شاید شادکامی اضافی گروه های ثروتمندتر در جامعه، در وهله اول، از خود پول یا از خود کالاهایی که می توان با پول خرید ناشی نشود، بلکه از مزد و پاداش هایی ظریف تر سرچشمه بگیرد که معمولا ملازم با ثروت عظیم تر است. یکی از این مزایا می تواند رضایتی باشد که از احساس موفقیت بیشتر یا داشتن شأن و مقامی بالاتر از انسان های بی بضاعت تر ناشی می شود. مزیت دوم می تواند چالش، استقلال و کشش ذاتی عظیم تری باشد که با آن نوع مشاغلی مرتبط است که معمولا اشخاص دارای درآمد بالاتر آن ها را در اختیار دارند.

  •  

محققان دریافته اند که شش عامل (سوای خلق و خوی موروثی) اکثر تنوعات را در بهروزی انسان ها توضیح می دهد: ازدواج، روابط اجتماعی، استخدام، سلامتی محسوس، دین و کیفیت حکومت. نظر خواهی های مکرر کشف کرده اند زوج های ازدواج کرده نسبت به افراد مجرد، بیوه، متارکه کرده، یا کسانی که زیر یک سقف زندگی می کنند اما به صورت رسمی ازدواج نکرده اند رضایت بیشتری از زندگی شان دارند. کسانی که ازدواج کرده اند معمولا عمر طولانی تری سپری می کنند و کمتر از اشخاص طلاق گرفته یا متارکه کرده احتمال دارد افسرده شوند، خودکشی کنند، یا معضلات جسمی را تجربه کنند. ظاهر رابطه زناشویی صمیمانه در برابر ناملایمات به عنوان ضربه گیر عمل می کند و به سیستم ایمنی بدن در برابر بیماری ها کمک می کند.

  •  

سلامت به روایت شخصی، شرایط دیگر نظیر فشار روحی، انزوای اجتماعی، یا افسردگی را که غالبا هیچ علائم بدنی آشکاری ندارند دربر می گیرد. به علاوه، نشان دهنده توانایی قابل توجه اکثر مردم در سریعا همساز شدن با بسیاری انواع بیماری ها و از کارافتادگی ها است. حتی افرادی که عضوی از اعضای بدن را از دست می دهند یا هر چهار دست و پایشان فلج می شود به نظر می رسد که ظرف یک سال بیشتر رضایت سابقشان را از زندگی دوباره به دست می آورند. فقط بعضی از مصیبت ها در برابر سازگاری مقاومت می کنند و جدی می شوند و عوارضی دیرپا بر شادکامی دارند. درد مزمن و همیشگی یکی است؛ افسردگی دومی است؛ آغاز یک بیماری کشنده مثل ایدز یا سرطان سومی است.

  •  

اهمیت باور دینی حکایت از یک منبع محتمل دیگر شادکامی دارد، یعنی، حسی که زندگی و کار آدمی غایت و معنایی دارد که این دو را ارزشمند می کند. محققان دست کم در مطالعه در باب گروه هایی که تصمیم گرفتند برای نیل به ارزش های شخصی ای نظیر "دوستی با محیط زیست" و "سادگی اختیاری" سبک زندگیشان را تغییر دهند دریافتند که هردو، سطح والاتری از بهروزی را تجربه کرده اند.
از سوی دیگر، فهم عرفی حاکی از آن است که نبود معنا و هدف در کاری که آدمی انجام دهد موجب می شود زندگی اش بیهوده به نظر برسد، حس اتکای به نفس اش کاهش یابد و در نهایت زندگی هر روزه اش از بیشتر علائق ذاتی تهی شود.

  •  

بسیاری از تجارب وقتی که به گذشته زندگی انسان می پیوندند در قیاس با لحظه وقوعشان بسیار ارزشمندتر به نظر می رسند. در بازنگری، مردم غالبا ارزش مثبت مهم را به مبارزه شان با سرطان، تواناییشان برای جان سالم به در بردن از چالش پادگان آموزشی نیروی دریایی، یا صعود موفقیت آمیزشان به کوه های مرتفع نسبت می دهند علی رغم این که این رخدادها ممکن است در زمان خودش بسیار دشوار و ناخوشایند به نظر آمده باشد. هنرمندانی که خودشان را در اثرشان گم می کنند ممکن است هیچ حس شاد بودن خاصی نداشته باشند در حالی که وقتی درنگ می کنند تا درباره زندگیشان تأمل کنند کشیدن نقاشی را با وجود این تجربه ای بسیار رضایت بخش به حساب می آورند.

  •  

تولید ناخالص ملی روش بسیار پیش پا افتاده ارزیابی رفاه است. این روش به جای میزان مصرف میزان تولید را اندازه می گیرد. بسیاری از فعالیت هایی را که به جامعه نفع می رسانند، نظیر مراقبت از بچه ها در خانه، به حساب نمی آورد، ولی سایر فعالیت هایی را شامل می شود که واقعا مضر یا بی فایده اند، مثل تولید سیگار.
در مقابل، شادکامی، یا رضایت از زندگی، می تواند ادعا کند که غایتی است که اکثر مردم آن را بسیار مهم تر از هر غایت دیگری قلمداد می کنند. در پرتو این ضعف، نتایج مطالعات شادکامی، چه بسا بتوان گفت، قابل اعتمادتر از بسیاری از شاخص های آماری مشابه و سایر انواع شواهد و مدارکی به نظر می رسند که قانونگذاران و مقامات دولت معمولا در سیاست گذاری به کار می برند.

  •  

در یک حکومت دموکراتیک، رهبران سیاسی نمایندگان شهروندان اند؛ آن ها انتخاب شده اند تا رفاه مردم را افزایش دهند، نه این که تصور خودشان از زندگی مثال زدنی را تحمیل کنند. حتی هدفی که به اندازه فضیلت ستودنی است برای دیگران چیزی نیست جز اصرار بر غرضی نامعلوم و غیرقابل اطمینان. "غایاتی که در عین حال وظیفه اند کدامند؟ این ها اند: کمال آدمی و شادکامی دیگران." سیاستمداران و فیلسوفان می توانند به همان روش انتخاب کنند که چه اهدافی را برای خودشان آرزو می کنند؛ می توانند حتی برای ترغیب دیگران به پذیرفتن آن اهداف تلاش کنند. آنچه نباید انجام دهند این است که از قدرت دولتی استفاده کنند و از انتخاب کنندگانشان بخواهند که چنین ارزش هایی را به جز مقدار لازم برای حفظ حق های مشروع و منافع، برگزینند.

  •  

علاقه افراطی مان به رشد نه تنها شادکامی را افزایش نمی دهد بلکه به سطوح رو به افزایش فشار روحی و تشویش می انجامد همراه با ساعات کار طولانی که مانعی است برای فعالیت های ارزنده تر افراد. بنابراین، آیا محکومیم به این که تلاش و تقلایی تمام ناشدنی را برای رشد ادامه دهیم حتی اگر روشن شود که در نتیجه شادتر نخواهیم بود؟ نه لزوما در اینده دورتر، پیش بینی ها بسیار دشوار می شوند و تقریبا هر چیزی قابل تصور است. به عنوان مثال، اگر بدترین ترس های طرفداران محیط زیست تحقق یابد، پیامدها می تواند موجب تغییرات وسیعی شود که امروزه به نظر کاملا عجیب و نامحتمل می آید. به محض این که یک بحران روی می دهد، "امر به لحاظ سیاسی غیر ممکن مبدل می شود به امر از نظر سیاسی اجتناب ناپذیر."

  •  

رالز می گوید که منصفانه ترین توزیع آن توزیعی است که اگر انسان ها در آستانه پای گذاشتن به این جهان بودند بدون این که بدانند به محض ورود دارای چه استعدادها یا امتیازاتی خواهند بود آن را قبول داشته باشند. همان طور که او دریافت، محتمل ترین اتفاق نظر این بود که همه باید از بیشترین و برابرترین آزادی سازگار با حقوق دیگران بهره مند باشند و آن اختلاف ها در درآمد فقط در صورتی قابل توجیه باشند که اوضاع و احوال حتى فقیرترین اعضای جامعه را تحت شرایطی بهبود ببخشند که در آن همه مردم برای پیشرفت بر طبق شایستگی هایشان از فرصت برابر برخوردار باشند.

  •  

پژوهشگران دریافته اند ایالت هایی که در آنجا میزان رای غنی و فقیر تقریبا نزدیک به مساوی است قانون اجتماعی و قوانین استخدامی ای دارند که برای شهروندان کم درآمدتر مطلوب تر است تا برای شهروندان دیگر ایالاتی که در آن ها تفاوت ها در جمعیت بیشتر است. پس، تصادفی نیست که اکثر کشورهای اروپایی از مستمری سالخوردگی، بیمه خدمات سلامت، و دیگر برنامه های رفاه اجتماعی ای برخوردار اند که سخاوتمندانه تر از برنامه های کشور ماست. شهروندان کم درآمدتر نیز، با وجود اتحادیه های کارگری قوی و احزاب کارگری برای بسیج کردن اعضا، طرفداران قدرتمندتر زیادی دارند تا مطالباتشان را با قانون گذاران و دیگر مقامات دولتی در میان بگذارند.

  •  

سه خطر بسیار شایع و رایج اند: احتمال داشتن پول بسیار کم برای دوران بازنشستگی رضایت بخش؛ خطر مریض شدن بدون داشتن استطاعت پرداخت خدمات سلامت مورد نیاز، و تهدید از دست دادن شغل و ملازم آن که از دست دادن در آمد و عزت نفس است. پژوهشگران دریافته اند که اضطراب مدام درباره تقریبا هر چیزی معمولا شادکامی را کاهش می دهد. نگرانی به خاطر از دست دادن شغل منجر به میزان بالاتر بروز اختلالات خواب و افسردگی همراه با آفت سلامت محسوس می شود، که تمام این ها از عوامل مهم پیش بینی کننده بهروزی اند.
از دست دادن حقوق و کمک هزینه ها را اغلب اوقات راحت تر می شود تحمل کرد تا از دست دادن عزت نفس به خاطر احساس طردشدگی و سرشکستگی نزد خانواده، دوستان و همسایه ها. بسیاری از کسانی که دوران پی در پی بیکاری را تحمل می کنند میل به کار کردن را به کلی از دست می دهند، بسیار شبیه عاشقانی که مکررا به آنها جفا شده و از خطر یک رابطه جدی دیگر بیم دارند.

  •  

به نظر می رسد که آمریکاییان بازنشسته روی هم رفته آدم های فوق العاده راضی و خرسندی باشند. ۶۰.۱ درصد غالب بازنشستگی را "بسیار رضایت بخش" می یابند، ۳۲.۴ درصد دیگری بازنشستگی را "کمابیش رضایت بخش" می یابند و فقط ۵.۷ درصد بازنشستگی را "نه چندان رضایت بخش" تلقی می کنند.
این پیمایش حاکی از این است که آمریکاییان بالای ۶۵ سال نسبت به بقیه جمعیت بزرگسال در مورد زندگیشان احساس شادتری دارند، نتیجه ای که مورد تأیید سایر مطالعات است نشان می دهد که بهروزی آمریکاییانی که از سلامت نسبتا خوب برخوردار اند پس از ۴۰-۳۰ سالگی به تدریج افزایش پیدا می کند و تا ۷۰ سالگی شان کماکان فزونی می یابد.

  •  

میزان حرف هایی که کودکان پیش از سه سالگی می شنوند بر بهره هوشی شان و تعداد واژگانشان حتی در نه سالگی تأثیر می گذارد. افراد خانواده های مرفه معمولا محیط خانوادگی غنی ای در خواندن، بازی ها و دیگر فعالیت های هیجان انگیز دارند. در مقابل، تا چهارسالگی، بچه های خانواده های کم درآمد به طور متوسط ۳۲ میلیون واژه کمتر از همتایانشان در خانواده های مرفه شنیده اند. پس، تعجبی ندارد که بسیاری از بچه های فقیری که وارد کودکستان می شوند در مقایسه با همسن و سال هایشان آمادگی کمتری دارند.

  •  

برای بسیاری از مردم، کار صرفا وسیله ای برای رسیدن به غایات دیگر نیست بلکه فعالیتی عمیقا رضایت بخش و جذاب هم است. برای بسیاری دیگر، خاستگاه دوستی و معاشرت است. کار همچنین عزت نفس با خود به همراه دارد، به آدمی کمک می کند که رشد کند و پخته شود و به زندگی های زیادی معنا و هدف می بخشد.
با این حال، کار به هیچ وجه منبع شادکامی نیست. دانیل کانمن از طریق روش نمونه گیری تجربی دریافته است که تقریبا تمام فعالیت های لذت بخش روز معمولا بیرون از شغل آدمی- در فراغت و تفریحات پر جنب و جوش، وعده غذایی در کنار خانواده و دوستان، بازی با بچه ها- اتفاق می افتد. کار در مقایسه با جنبه هایی از زندگی نظیر دوستی های صمیمانه، سلامتی محسوس یا فعالیت های اجتماعی و مدنی می تواند ربط و نسبت کمتری با شادکامی داشته باشد. پژوهشگران همچنین دریافته اند که اکثر سالخوردگان در دوران بازنشستگی نسبت به زمانی که شاغل بودند رضایت بیشتری دارند.

  •  

در دهه ۱۹۶۰، دانش آموزان جدیدالورود در درجه اول به ایجاد ارزش ها و فلسفه معنادار و هدفمند زندگی علاقه مند بودند. فقط ۴۰ درصد احساس کردند که "کسب پول زیاد" یک هدف بسیار مهم است. در اواسط دهه ۱۹۷۰، اولویت هاشان به کلی برعکس شد. کسب پول زیاد، حالا برای ۷۵ درصد از دانش آموزان جدیدالورود بسیار مهم بود و حال آن که کسب فلسفه معنادار و هدفمند زندگی فقط برای ۴۰ درصد یک هدف مهم باقی ماند. از آن موقع، آمال و آرزوها تقریبا در این سطوح باقی مانده اند، به اضافه این که پول درآوردن کماکان دلیل شاخص رفتن به کالج است. تحقیقات زیادی نشان داده اند که مردمی که برای ثروتمند شدن ارزش زیادی قائل اند معمولا کمتر از کسانی که اهداف دیگری دارند شاداند.

  •  

۷۵ هدف می توان شناسایی کرد که تقریبا از حمایت جهانی برخوردار اند، مثل رشد اقتصادی پایدار همراه با سطح تورم و بیکاری پایین، خدمات سلامت با کیفیت بالا برای همگان با هزینه مقرون به صرفه، تعلیم و تربیت همگانی با سطح بالایی از مهارت دانشگاهی و سطوح بی خطر آلودگی آب و هوا. در هر مورد، حکومت در میزان پیشرفتی که صورت گرفته است دخالت زیادی دارد.
از سال ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۰، ایالات متحده پیشرفت چشمگیری کرد؛ در حدود دست کم دو سوم ۷۵ هدف. فقط در یک چهارم موارد کشور عقب افتاد، که بخش عمده آن ها شامل اهدافی همچون نرخ پایین تر جرم و جنایت، تقلب کمتر در مدرسه و کمک های خیریه بیشتر به عنوان درصدی از درآمد شخصی بود، که در این اهداف تأثیر حکومت بر نتایج به نسبت ناچیز بود.

  •  

جان استوارت میل و جان مینارد کینز هردو پیش بینی کردند که رشد و پیشرفت مستمر سرانجام به رونق اقتصادی کافی می انجامد تا مردم را از اشتغال خاطرشان به پول در آوردن و خرج کردن خلاص کند و به آن ها امکان پرورش علایق انسانی را بدهد تا رضایت عمیق تری در آنها پدید آورد. امروزه، رونق اقتصادی پیش بینی شده به ایالات متحده رسیده است، اما اصلا نشانه ای وجود ندارد که دغدغه نسبت به پول و دارایی کاهش یافته باشد یا این که تعداد زیادی از انسان ها به مشغله های خلاقانه و متفکرانه ای روی بیاورند که اندیشمندانی همچون کینز در ذهن داشتند. هر چه کشورها پر رونق تر شوند اکثر مردم بر این باورند که کمی پول بیشتر کلید شادکامی پایدار است.

  •  

بنابر گزارش بانک جهانی معلوم شده هر شش جنبه زیر به طور قابل ملاحظه ای با بهروزی شهروندان در ارتباط است.
۱. حق اظهارنظر و پاسخگویی: میزان مشارکت شهروندان در انتخاب حکومتشان و میزان آزادی بیان، آزادی اجتماع و آزادی بیان رسانه ای.
۲. ثبات سیاسی: احتمال ضعیف برهم زدن ثبات حکومت با استفاده از خشونت یا روش های مغایر با قانون اساسی، از جمله میزان وقوع تروریسم و انواع مشابه اعتراض خشونت آمیز علیه حکومت
٣. اثربخشی حکومت: کیفیت شکل گیری و اجرای سیاست ها و کیفیت خدمات مدنی
۴. کیفیت مقررات: توانایی حکومت برای تدوین و اجرای سیاست ها و مقرراتی که به توسعه اقتصادی کمک می کند و عموم مردم را از خطرات رایج حفظ می کند.
۵. حاکمیت قانون: احتمال جرم و جنایت و خشونت، اثربخشی ماموران پلیس و محکمه ها و میزان الزام مقامات رسمی به قوانین جامعه.
۶. کنترل فساد: میزان به کارگیری قدرت از سوی مقامات رسمی برای منفعت شخصی و میزان تاثیرپذیری حکومت از منافع خاص.

  •  

یافته ها حاکی از این است که تعلیم و تربیتی که کاملا طرح ریزی شده تا بهروزی را ارتقا دهد نباید صرفا دانش آموزان را برای شغل آماده کند بلکه باید تلاش کند طیف گسترده ای از علائق را پرورش دهد و دانش آموزان را برای انواع فعالیت هایی آماده کند که معمولا رضایت از زندگی را افزایش می دهند.
آزمون های اجباری بر خواندن و ریاضیات متمرکز اند، یعنی مهارت هایی که مقامات برای نیروی کار تولیدی ضروری قلمداد می کنند. برای اندازه گیری پیشرفت در جنبه های دیگر تعلیم و تربیت گسترده - نظیر درک موسیقی، هنر، یا استدلال اخلاقی - که می تواند به دانش آموزان کمک کند زندگی رضایت بخش تر و سرشارتری را سپری کنند هیچ تلاش رسمی ای صورت نگرفته است.

  •  

نگاهی دقیق تر به احساس مردم نشان می دهد که عموم انسان ها نگاه بسیار بدبینانه ای به حکومت شان دارند. در پیمایشی که در سال ۱۹۹۷ صورت گرفت، از آمریکاییان پرسیدند که آیا احساس می کردند که در ۱۷ حوزه از دغدغه های همگانی، نظیر جرم و جنایت، خدمات سلامت، کیفیت تعلیم و تربیت، فقر، و کسری بودجه فدرال موقعیت کشور در حال پیشرفت است، هنوز سر جای خود مانده، یا عقب نشینی کرده است. در ۱۱ حوزه از ۱۷ تا، اکثریت بر این باور بودند که کشور عقب نشینی کرده است و تعداد زیادی در ۳ حوزه دیگر هم عقب نشینی را تأیید می کردند. در هیچ یک از حوزه ها بیش از یک چهارم پاسخ دهندگان احساس نکردند که پیشرفتی رخ داده باشد. ولی، در واقع، اسناد به روشنی نشان دادند که پیشرفت قابل ملاحظه ای در اکثر موارد صورت گرفته است.

  •  

به نظر می رسد که مهم ترین خاستگاه شادکامی شامل داشتن روابط با خانواده و دوستان، کمک کردن به دیگران و فعال بودن در اجتماع و فعالیت های سیاسی و خیریه است. بدین سان، طلب موفقیت آمیز شادکامی نه تنها صرفا نشان از منفعت طلب بودن دارد بلکه به یک جامعه انسانی تر، قوی تر و بهتر هم کمک می کند. در عین حال، افراد شاد معمولا عمر طولانی تری دارند، از سلامت بهتری برخوردار اند، در شغل هایشان کارآمدتر عمل می کنند و کمک بیشتری به حکومت دموکراتیک کارآمد، قوی و اجتماعات موفق و در حال پیشرفت می کنند. در نتیجه روی هم رفته به نظر می رسد شادکامی به مثابه هدفی بسیار متناسب و درخور است که حکومت آن را دنبال کند.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی