گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

تأویل یک رؤیا یعنی تصریح معنای آن، یعنی جایگزین کردن رؤیا با چیزی که در رشته پیوسته کنش های روانی ما به عنوان یک حلقه ارتباطی مهم و ارزشمند، جای رؤیا را می گیرد.

  •  

نباید کلیت یک رؤیا را در نظر بگیریم، بلکه فقط باید تک تک مؤلفه های محتوای رؤیا را مدنظر قرار بدهیم و تأویل کنیم...شیوه من در تأویل رؤیا، از شیوه عمومی، تاریخی و افسانه ای تأویل نمادین جدا می شود و بیشتر به شیوه دوم یا همان "شیوه رمزگشایی" نزدیک می شود. شیوه من نیز مانند شیوه اخیر، تأویل جزئیات است، نه تأویلی کلی و یکپارچه، در شیوه من نیز رؤیا، از همان آغاز، چیزی ترکیبی تلقی می شود، به مثابه ملغمه ای از صورت بندی های روانی.

  •  

نمی توان رؤیا را با اصوات نامنظم یک آلت موسیقی، که به جای نواخته شدن با دستان یک نوازنده، به واسطه نیرویی خارجی به صدا در می آید مقایسه کرد؛ رؤیا بی معنا نیست، پوچ و عبث نیست، در رؤیا فرض بر این نیست که یک بخش از مجموع ایده های ما نهفته یا خفته اند و بخشی دیگر آشکار و بیدار. رؤیا پدیده روانی کاملا معتبری است؛ در واقع، رؤیا تمهیدی است برای تحقق یافتن آرزو، می توان رؤیا را بخشی پیوسته از فعالیت های روانی قابل درک در حالت بیداری قلمداد کرد؛ رؤیا به واسطه یک کنش فکری فوق العاده پیچیده پدید می آید.

  •  

مسلما رؤیاهایی وجود دارند که به شکلی کاملا آشکار و مستقیم معطوف بر تحقق آرزوها هستند. هر وقت عامل تحقق آرزو به وضوح قابل تشخیص نباشد و جامه مبدل بپوشد، به حتم شخص می خواهد در برابر آن ارزو از خودش دفاع کند، و در نتیجه همین دفاع، آن آرزو یا تمایل جز به شکلی تحریف شده نمی تواند خودش را بیان یا نمایان کند. در حیات اجتماعی در کجا می توان بازنمایی نادرست مشابهی یافت؟ فقط در جایی که دو شخص وجود داشته باشند که یکی از آن ها دارای قدرتی خاص باشد، حال آنکه آن دیگری مجبور باشد به تبع و در پیروی از این قدرت عمل کند. در این صورت، نفر دوم کنش های روانی خود را تحریف می کند و شکل آن ها را تغییر می دهد؛ یا به قول معروف، نقاب می زند. ادب و نزاکتی که من هر روز در رفتار و کردارم بروز می دهم عمدتا چنین لفافی است.

  •  

می توان برای حافظه در رؤیا سه ویژگی برشمرد: ١. اینکه رؤیا آشکارا برداشت های مربوط به چند روز گذشته را ترجیح می دهد. ٢. این که رؤیا براساس اصولی غیر از اصول حاکم بر حافظه ما در حالت بیداری دست به گزینش می زند، چون مسائل اساسی و مهم را به یاد نمی آورد، بلکه مسائل جنبی ای را که مورد بی اعتنایی واقع شده اند به یاد می آورد. ٣. این که رؤیا به نخستین برداشت های دوران کودکی ما نیز دسترسی دارد، و جزئیات این دوره از زندگی مان را به یادمان می آورد، جزئیاتی که این جا نیز به نظرمان بی اهمیت می آیند، و در زندگی در حالت بیداری به نظر می رسد که از مدت ها پیش به فراموشی سپرده شده اند.

  •  

ما اغلب در پیروی از هدفی ناخود آگاهانه چیزی را فراموش می کنیم، و این فراموشکاری همیشه این امکان را به ما می دهد که در مورد خصلت و گرایش های پنهانی شخص فراموشکار چیزهایی را درک کنیم.

  •  

به باور من هیچ محرک بی اهمیتی برای رؤیا وجود ندارد، و به همین اعتبار، هیچ رؤیای معصومانه ای نیز وجود ندارد. صرف نظر از رؤیاهای کودکان و شاید واکنش های کوتاه رؤیا در برابر احساسات شبانه، من به شکلی مطلق و بی چند و چون به آنچه گفتم اعتقاد دارم. گذشته از این استثنائات، هر آنچه در رؤیا می بینیم یا به وضوح دارای اهمیت روانشناختی هستند، و یا تحریف شده اند و فقط پس از تحلیل کامل می توان در موردشان قضاوت صحیح داشت. در رؤیا هرگز مسائل پیش پا افتاده و بی اهمیت مطرح نمی شوند. ما اجازه نمی دهیم که مسائل بی اهمیت و پیش پا افتاده خواب ما را آشفته کنند.

  •  

حتی از رؤیاهایی که در نگاه نخست، به دلیل قابل تشخیص بودن منابع رؤیا و محرک های آرزو، تأویل به نظر پایان یافته، رشته افکار مهمی به سال های نخست دوران کودکی بر می گردند؛ بنابراین، این سؤال برایم پیش آمد که آیا این ویژگی شرط اساسی در رؤیا دیدن نیست. اگر می توانستم این مفهوم را تعمیم بدهم، می گفتم که هر رویایی به واسطه محتوای آشکارش به تجارب جدید پیوند می خورد، حال آن که به واسطه محتوای پنهانش با دورترین تجارب مرتبط است؛ و من می توانم در روند تحلیل هیستری عملا نشان دهم که این تجارب بسیار قدیمی و دور به معنای واقعی کلمه تا به زمان حال تازه باقی مانده اند.

  •  

از یک لحاظ، همه رؤیاها، رؤیای آسایش هستند؛ رؤیاها در خدمت این هدف هستند که بیننده رؤیا همچنان بخوابد و از خواب بیدار نشود. رؤیا محافظ نگهبان خواب است، نه بر آشفته کننده خواب. ذهن یا به هیچ وجه به دلایل یا علل احساسات در طول خواب توجه نمی کند. البته اگر بتواند به رغم شدت محرک ها و معنای آن ها، که ذهن به خوبی از آن ها آگاه است، همچنان نسبت به آن ها بی اعتنا باقی بماند؛ یا به مدد رؤیا، محرک ها را انکار می کند و پس می زند؛ و یا در حالت سوم، اگر وادار شود که وجود محرک ها را بپذیرد، سعی می کند که آن ها را به نحوی تأویل کند که در نتیجه آن، حس واقعی به مثابه یکی از عناصر وضعیتی دلخواه بازنمایانده شود که با خواب و ادامه آن کاملا سازگار باشد.

  •  

دوره کودکی، که در آن احساس شرمساری ناشناخته است، به نظر دوره ای بهشتی می آید که ما بعد برمی گردیم و به آن نظر می کنیم، و این بهشت، در واقع، فقط خیال جمعی فرد از دوران کودکی است. به همین دلیل است که انسان در بهشت از برهنگی خود احساس شرمساری نمی کرد، اما به محض این که احساس شرم و ترس آغاز شد، انسان از بهشت رانده شد و حیات جنسی و رشد فرهنگی اش آغاز شد. اما ما در عالم رؤیا می توانیم هر شب به آن بهشت برگردیم؛ برداشت های حسی دوران آغازین کودکی مان از دوره پیشاتاریخی تا پایان سه سالگی به خاطر خودشان، و احتمالا بدون اشاره بیشتر به محتوایشان، آرزو دارند که بازآفرینی شوند، به نحوی که تکرارشان به منزله تحقق یافتن یک آرزوست. به این ترتیب، رؤیاهای برهنگی، در واقع، رؤیاهای بدن نمایی هستند.

  •  

اگر کسی در رؤیا ببیند که پدر یا مادرش یا برادر با خواهرش مرده اند، و در رؤیا دچار غم و سوگ شود، من هرگز نباید این رؤیا را حمل بر این کنم که بیننده رؤیا واقعا خواستار مرگ آن ها در زمان حال است. نظریه رؤیاها آن قدر پیش نمی رود که چنین الزامی را مطرح کند؛ این نظریه به همین بسنده می کند که در نتیجه گیری از این حالت بگوید که بیننده رؤیا در دوران کودکی زمانی آرزوی مرگ آن ها را کرده است.

  •  

تصور کودک در مورد "مردن" با تصوری که ما از آن داریم فقط در همین کلمه مرگ با هم تشابه دارند. بچه در مورد وحشت تجزیه و فساد، لرزیدن در گور سرد، هراس از هیچی مطلق، که بزرگسالان، به گواه تمام اساطیر، توان تحمل آن ها را ندارند، هیچ چیز نمی داند. ترس از مرگ برای بچه ها بیگانه است؛ و به همین دلیل در ذهنش با این کلمه وحشتناک بازی می کند، و بچه ای دیگر را تهدید می کند.
مردن برای بچه، که به او اجازه نداده اند رنج و درد قبل از مرگ را شاهد باشد، مثل "رفتن" است، رفتن و به این شکل دست از ناراحت کردن دیگران برداشتن. بچه درک نمی کند که این غیاب چگونه پدید می آید، چه به واسطه ایجاد فاصله، چه بیگانه شدن با دیگران، و چه مرگ برای او فرقی ندارد.

  •  

همه رؤیاها ماهیتی صددرصد خودخواهانه دارند؛ در هر رؤیایی، خود (ego) به مثابه چیزی محبوب ظاهر می شود، حتی اگر شده، در شکل و قالبی مبدل. آرزوهایی که در رؤیاها تحقق می یابند، همواره آرزوهای همین خود هستند؛ این که به نظر می رسد علاقه به شخصی دیگر موجب شکل گیری رؤیا شده است، صرفا ظاهری فریبنده است... هر رویایی به خود بیننده رؤیا مربوط می شود. در مواردی که به جای خود من، شخصی غریبه در محتوای رؤیا ظاهر می شود، می توانم با اطمینان خاطر این گونه تصور کنم که خود من از طریق همانندسازی پشت آن شخص بیگانه پنهان شده ام.

  •  

"بنگرید، این ادیپ است، مردی که معمای بزرگ را حل کرد، و نخست بر سریر قدرت نشست، و مردمان شهر همگان به دیده تحسین به سرنوشتش می نگریستند و غبطه می خوردند؛ بنگرید که حال به چه فلاکت دهشتناکی اندر شده است؟"
این هشدار بر ما و غرورمان تأثیر می گذارد، بر ما که از سنین کودکی به بعد از نگاه خودمان بسیار عاقل و قدرتمند شده ایم. ما نیز چون ادیپ نا آگاه از آرزوهایی که با اخلاقیات تناقض دارند زندگی می کنیم، آرزوهایی که طبیعت به ما تحمیل کرده است، و پس از برملا شدن آن آرزوها ممکن است ترجیح بدهیم که از صحنه های دوران کودکی مان رو برگردانیم و به آن ها ننگریم.

  •  

فقط کسانی رؤیای امتحان می بینند که قبلا آن امتحان را با موفقیت پشت سر گذاشته اند، نه کسانی که در امتحان "رد شده اند". رؤیای اضطراب آلود امتحان وقتی شکل می گیرد که بیننده رؤیا بداند که در روز بعد باید کاری را انجام دهد که تحققش مستلزم احساس مسئولیت است، و احتمال رسوایی یا آبروریزی نیز دارد؛ در این صورت، شخص به موقعیتی در گذشته متوسل می شود که ضمن آن ثابت شده است که اضطراب شدید بی مورد بوده است، و در واقع، نتیجه مثبت کار ثابت کرده است که اضطراب هیچ دلیل موجهی نداشته است.

  •  

افکار رؤیا و محتوای رؤیا خودشان را به مثابه دو توصیف از یک محتوای واحد به دو زبان متفاوت عرضه می کنند؛ یا به زبان ساده تر، محتوای رؤیا برای ما به عنوان ترجمه افکار رؤیا با بیانی دیگر ظاهر می شود، که نمادها و قوانین بیانی اش را باید با مقایسه زبان مبدأ با ترجمه آموخت. افکار رؤیا را می توانیم در لحظه ای که تشخیصشان دادیم درک کنیم. محتوای رؤیا مانند خط هیروگلیف عرضه می شود، خطی که باید نمادهایش را یک به یک به زبان مخصوص افکار رؤیا ترجمه کنیم. البته تلاش برای خواندن این نمادها بر حسب ارزششان به مثابه تصاویر، و نه معنایشان به عنوان نماد، کار اشتباهی است.

  •  

محقق باید مراقب باشد که برای اهمیت نمادها در تأویل رؤیاها اهمیت بیش از حد قائل نباشد، و کار ترجمه معنای رؤیا را به ترجمه نمادها محدود نکند، و از تکنیک استفاده از تداعی های بیننده رؤیا غافل نشود. دو تکنیک تأویل رؤیا باید همدیگر را تکمیل کنند؛ اما در عمل و نیز در نظر، فرآیند اخیر ارجح است، فرآیندی که در آن اهمیت نهایی در گفته های بیننده رؤیا ریشه دارد، در حالی که ترجمه های نماد، که ما به آن می پردازیم، نقشی کمکی ایفا می کنند.

  •  

از دوره کودکی به بعد، هیچ غریزه ای مانند غریزه جنسی، با تمام مؤلفه هایش، تا این حد سرکوب نمی شود. از دل هیچ غریزه ای دیگری این همه تمایل های متنوع و شدیدا ناخودآگاه در ضمیر انسان باقی نمی ماند که بعدا در حالت خواب، موجب شکل گیری رؤیا شود. در تأویل رؤیا، اهمیت این عقده های جنسی هرگز نباید فراموش شود، هر چند نباید در مورد آن ها چنان غلو کرد که همه عناصر دیگر به کلی به دست فراموشی سپرده شوند.

  •  

رؤیا هنگامی بی معنا جلوه می کند که در افکار رؤیا یک باور به مثابه یکی از عناصر محتواها جلوه بیابد: "این احمقانه است" و در مجموع، هنگامی که نیروی نقد یا داوری و تمسخر، انگیزه های یکی از رشته افکار ناخود آگاهانه بیننده رؤیا باشند. بنابراین، بی معنایی یکی از تمهیداتی است که عمل رؤیا به واسطه آن یک تناقض را بازنمایی می کند؛ شیوه دیگر باژگونگی رابطه موضوعی میان افکار رؤیا و محتوای رؤیاست؛ شیوه بعدی کاربرد احساس بازداری حرکتی است. اما بی معنایی رؤیا را نباید به یک "نه" صرف و ساده ترجمه کرد و تقلیل داد.

  •  

رؤیا دقیقا در آن بخش هایی که بی معناترین و به ظاهر مهمل ترین عناصر را بروز می دهد، در واقع، عمیق ترین معانی را در خود نهفته است. در همه اعصار و دوره ها کسانی که حرفی برای گفتن داشته اند و گفتن آن حرف ها بدون پذیرش خطر برایشان ممکن نبوده، در کمال خوشحالی حرف هایشان را در پس لفافی احمقانه و بی معنا به زبان آورده اند. کسی که می بایست در موردش حرفی مگو گفته می شد، اگر می توانست به آن سخن بخندد، با احتمال بیشتری آن حرف را تحمل می کرد، و به خود می بالید که آنچه از شنیدنش بیزار بود، آشکارا بی معنا و احمقانه بود.

  •  

باید به خاطر داشته باشیم که همه رؤیاهای پیچیده تر در نتیجه مصالحه میان نیروهای متعارض و ضد و نقیض روانی به منصه ظهور رسیده اند. از یکسو، افکار موجد آرزو باید با مخالفت یک عامل سانسور مقابله کنند؛ از سوی دیگر، حتی در تفکر ناخود آگاهانه نیز هر رشته فکری به واسطه وجود رشته فکری متضاد، مهار و کنترل می شود.
از آنجا که همه این رشته های افکار می توانند برانگیزنده عواطف باشند، به مفهومی کلی، اگر اذعان کنیم که سرکوب عواطف نتیجه نوعی بازداری است که افکار متضاد بر همدیگر، و نیز سانسور بر خواسته هایی که سرکوبشان کرده است اعمال می کنند، راه به خطا نبرده ایم. بازداری عواطف بر همین منوال دومین پیامد سانسور در رؤیاست، همان گونه که تحریف در رؤیا نخستین پیامدش بود.

  •  

هدف این فکر که: "به هر حال، این فقط یک رؤیاست" در خود رؤیا به حداقل رساندن چیزی است که تجربه شده است، و نیز تضمین اغماض و مدارا در برابر آنچه قرار است از پی بیاید. این عامل موجب تسکین و تخفیف عنصر ذهنی ای می شود که در لحظه ای معین این مجال را دارد که سر برآورد و از ادامه یافتن رؤیا یا صحنه ممانعت کند. اما راحت تر این است که همچنان در خواب بمانیم و رؤیا را تحمل کنیم، "چون، در هر حال، این فقط یک رؤیاست". من تصور می کنم که این جمله انتقادی و تحقیر آمیز در رؤیا درست در لحظه ای ظاهر می شود که سانسور، که هرگز به طور کامل خفته و خنثی نیست، احساس می کند که از پذیرفتن رؤیا غافلگیر شده است.

  •  

حافظه ما نمی تواند هیچ گونه تضمینی ارائه بدهد، با این حال، ما مجبوریم که برای گزاره های آن خیلی بیش از آنچه به لحاظ عینی قابل قبول است اعتبار قائل شویم. تردید در مورد باز آفرینی دقیق رؤیا، یا اطلاعات خاص در رؤیا صرفا یکی دیگر از نتایج سانسور در رؤیاست، یعنی نتیجه مقاومت در برابر آشکار شدن افکار رؤیا برای آگاهی به این مقاومت هنوز به دلیل جابه جایی ها و جایگزینی هایی که صورت داده، از پا نیفتاده و پایان نیافته است، به نحوی که به شکل شک و تردید به آنچه که اجازه ظهور یافته است می چسبد.

  •  

در تحلیل رؤیا شخص باید خودش را از کل معیارهای قابلیت اعتماد خلاص کند؛ و اگر کوچک ترین احتمالی ناظر بر رخ دادن اتفاقی در رؤیا وجود داشته باشد، آن اتفاق را کاملا محقق در نظر بگیریم. تا وقتی که تصمیم نگیریم در پیگیری عناصر رؤیا برای ظواهر ذره ای احترام قائل نباشیم، تحلیل از نقطه ای که در آن گیر کرده است رها نخواهد شد و ادامه نخواهد یافت. بی توجهی به عنصر مورد نظر در شخص مورد تحلیل این است که هیچ چیز در ارتباط با ایده های ناخواسته که مورد آرزو و میل ما نیستند و در پس این عنصر نهفته اند به یاد شخص نخواهند آمد.

  •  

حتى روان آشفتگی های مشاهده شده در حالت های روانی آشفته نیز معنا دارند و صرفا به دلیل حذف ها و شکاف ها برای ما غیرقابل درک اند. روان آشفتگی ها نتیجه سانسوری هستند که هیچ تلاشی برای پنهان کردن چیرگی خود نمی کند، و به جای حمایت کردن از ارائه روایتی که برای سانسور قابل پذیرش باشد، هر آنچه را که سانسور به آن اعتراض دارد پنهان می کند، و به این ترتیب، موجب می شود که آنچه باقی می ماند به نظر گسسته و ناپیوسته بیاید، این سانسور مانند سانسور روسی در خط نبرد اعمال می شود، سانسوری که فقط پس از سیاه کردن بعضی بخشهای متون اجازه می دهد که نشریات خارجی به دست خوانندگانی که تحت لوای حمایتش هستند برسند.

  •  

رؤیا دیدن کنشی است روانی و لبریز از معنا؛ قدرت انگیزشی آن همیشه و در هر حالتی یک آرزوست که با تمام وجود می خواهد تحقق پیدا کند؛ این آرزو خودش را نمایان نمی کند، و ویژگی ها و بی معنایی های بی شمارش به دلیل تأثیر سانسور روانی پدید می آیند، سانسوری که رؤیا در خلال تکوین در معرض آن قرار گرفته است. علاوه بر ضرورت پرهیز از این سانسور، عوامل ذیل نیز در تکوین رؤیا نقش ایفا می کنند: اول، ضرورت ادغام موضوع روانی؛ دوم، توجه به قابلیت باز نمود در تصاویر حسی؛ و سه، (البته نه همیشه)، توجه به ساختار منطقی و قابل درک بیرونی رؤیا.

  •  

رؤیا دیدن در مجموع کنش برگشت به نخستین روابط بیننده رؤیاست، احیای کودکی اش، تکانه هایی که در آن زمان غالب بودند و شیوه های بیانی ای که در آن زمان در دسترس قرار داشتند. سپس در پس این کودکی به ما نوید داده می شود که می توانیم نگاهی به عمق دوران پدید آیی روانی در کودکی بیاندازیم، به عمق روند تکامل نژاد بشر، و می توانیم دریابیم که رشد فرد صرفا تکرار مختصری است که تحت تأثیر شرایط پیش بینی نشده و اتفاقی زندگی قرار دارد.
حالا به تدریج درک می کنیم که فردریش نیچه آن هنگام که گفت در رؤیا "بخشی نخستینی از بشریت نهادینه شده که ما دیگر نمی توانیم از مسیری مستقیم به آن برسیم"، چه منظوری داشت. به این ترتیب، این امید در ما پدید می آید که با تحلیل رؤیاها، معرفت نسبت به میراث بشر برایمان حاصل آید، شناخت از مسائل روانی در وجود انسان که ذاتی اویند.

  •  

به بیان مجازی، می توان گفت که فکر در طول روز برای رؤیا نقش کارفرما را ایفا می کند؛ اما کارفرمایی که به قول معروف، ایده ای دارد و مجبور است این ایده را متحقق کند، بدون سرمایه هیچ کاری از پیش نخواهد برد؛ او به سرمایه گذاری نیاز دارد که بتواند هزینه را تأمین کند، و این سرمایه گذار، که هزینه روانی رؤیا را تأمین می کند، همواره و بی هیچ چند و چونی، و صرف نظر از این که ماهیت افکار بیداری چیست، آرزویی در ناخودآگاهی است. در بعضی موارد این سرمایه گذار، خود، کار آفرین نیز هست، و در واقع، معمول ترین حالت هم همین است. آرزویی ناخود آگاهانه به واسطه کار روز پدید می آید، و بعد این آرزو رؤیا را پدید می آورد.

  •  

رؤیا ثابت می کند موضوع سرکوب شده حتی در شخص طبیعی نیز همچنان به موجودیت خود ادامه می دهد و قابلیت کنش روانی را حفظ می کند. رؤیاها یکی از تجلی های این موضوع سرکوب شده است. موضوع روانی سرکوب شده، که در حالت بیداری از بیان شدن منع شده و با خنثی سازی متقابل حالت های متناقض از ادراک درونی جدا می افتد، تحت الشعاع نیروی تکوین مصالحه ها، امکانات تحمیل کردن خود را به آگاهی در طول شب پیدا می کند. "اگر به آسمان دست نیازم، دوزخ نصیب من خواهد بود." در هر حال، تأویل رؤیاها شاهراهی است رو به آگاهی که از مسیر عنصر ناخود آگاهی در حیات روانی ما می گذرد.

  •  

در مورد همه اهداف عملی در قضاوت شخصیت انسان، کارها و نمودهای آگاهانه فکر در اکثر موارد کافی هستند. از همه مهم تر، عمل انسان باید در صف مقدم اهمیت قرار گیرد؛ چون بسیاری از تکانه ها که به آگاهی نفوذ می کنند پیش از آن که به سطح عمل برسند، توسط نیروهای واقعی در حیات روانی ما خنثی می شوند. در هر حال، آشنایی با خاک کاملا شخم خورده و آماده ای که فضایل ما با غرور از دل آن سر بر می آورند فوق العاده آموزنده است. چون پیچیدگی شخصیت انسان، که در هر سو به شکلی پویا به حرکت در می آید، خیلی به ندرت به داوری و حکمیت یک بدیل ساده تن می دهد، یعنی همان چیزی که فلسفه اخلاقی کهن ما می خواهد آن را بپذیریم.

  •  

ارزش رؤیاها در آگاه شدن ما از آینده چیست؟ مسلما این مسئله محلی از اعراب ندارد. باید این کلمات را جایگزین عبارت فوق کرد: "در آگاه شدن ما از گذشته." چون رؤیا از هر لحاظ در گذشته ریشه دارد. این باور باستانی که رؤیاها نمایشگر آینده اند، در واقع، کاملا هم عاری از حقیقت نیست. رؤیا با متحقق جلوه دادن آرزو مسلما ما را به سوی آینده سوق می دهد؛ اما این آینده، که بیننده رؤیا آن را به عنوان زمان حال خود می پذیرد، به واسطه آرزوی فناناپذیر، شبیه به گذشته، شکل و قوام یافته است.