گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

شادمانی درونی / مارتین سلیگمن

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۴ ق.ظ

روان شناسی مثبت گرا، سه ستون دارد. نخست مطالعه هیجان مثبت، دوم مطالعه خصوصیات مثبت و مهم تر از همه قابلیت ها و فضیلت ها. سوم مطالعه نهادهای مثبت از قبیل دموکراسی، خانواده های نیرومند و جستجوی آزادی است که از فضیلت ها حمایت می کند و آن ها هم به نوبه خود حامی هیجانات مثبت هستند. قابلیت ها و فضیلت ها به عنوان حفاظی در مقابل بدبیاری ها و اختلالات روان شناختی عمل کرده اند و می توانند کلید رسیدن به بهبودی باشند. بهترین درمانگران صرفا به التیام آسیب اکتفا نمی کنند، آن ها افراد را برای شناسایی و ایجاد قابلیت ها و فضیلت هایشان یاری می دهند.

v       

تصور کنید که شما می توانستید به یک "ماشین تجربه" فرضی متصل شوید که برای بقیه زندگی مغز شما را تحریک کرده و هرگونه احساس مثبتی را که خواهان آن بودید، برایتان فراهم می ساخت. اکثر افرادی که این انتخاب خیالی را به آن ها پیشنهاد کرده ام، از پذیرش آن اظهار ناخرسندی کرده اند. بنابراین، خواسته ما فقط احساسات مثبت نیست، بلکه ما می خواهیم که استحقاق احساسات مثبت مان را داشته باشیم. هیجانات مثبتی که حاصل خصوصیات خاص انسان نباشند به احساس تهی بودن، فقدان اصالت و افسردگی منجر می شود و فرد با بالا رفتن سن به این درک آزاردهنده می رسد که باید تا فرا رسیدن مرگش با اضطراب و بیقراری سر کند. احساسات مثبتی که ناشی از اعمال قابلیت ها و فضیلت ها و نه توسل به میانبرها باشد، اصیل است.

v       

بر خلاف لذت، مهربانی کردن با دیگران باعث خشنودی می شود. این خشنودی بر قابلیت های شخصی شما برای مواجه شدن با یک چالش مبتنی است. مهربانی با یک جریان قابل تفکیک هیجان مثبت مانند خوشحالی همراهی نمی شود بلکه منوط به درگیری کامل و از دست رفتن خود آگاهی است. زمان متوقف می گردد. احساسات، حالت هستند، اتفاقاتی گذرا که لزوما نباید جنبه هایی مکرر از شخصیت باشند؛ اما خصیصه ها برخلاف حالات، ویژگی های منفی یا مثبتی هستند که در طول زمان و در موقعیت های مختلف به طور مکرر اتفاق می افتند و قابلیت ها و فضیلت ها، ویژگی های مثبتی هستند که احساسات خوب و خوشنودی را سبب می شوند. خصیصه منفی پارانویا حالت گذاری حسادت را محتمل می سازد، درست به همان صورتی که خصیصه مثبت شوخ طبعی احتمال حالت خندان بودن را افزایش می دهد.

v       

بدبین ها یک شیوه بسیار زیانبار برای تبیین شکست ها و سرخوردگی هایشان دارند. آن ها به طور خودکار فکر می کنند که علت آن شکست دایمی، فراگیر و شخصی است: همیشه همین طور خواهد بود، همه چیز را خراب خواهد کرد، و همه اش تقصیر من است. برعکس، خوشبین ها از قابلیتی برخوردارند که به آنها امکان می دهد شکست های خود را قابل حل، خاص یک مشکل واحد و ناشی از شرایط موقت یا سایر افراد تعبیر می کنند. من در طی دهه های گذشته دریافته ام که احتمال افسردگی در صورت وقوع رویدادهای بد در میان افراد بدبین، تا هشت برابر بیشتر است، آن ها در مدرسه، در ورزش و اکثر مشاغل عملکردی پایین تر از آنچه که استعداد آن ها پیش بینی می کند، دارند؛ سلامت جسمی آن ها ضعیف تر و طول زندگی آن ها کوتاه تر است و روابط بین شخصی متزلزلی دارند.

v       

"دفاع های بالغ" شامل فداکاری، توانایی به تعویق انداختن ارضای امیال، آینده نگری و شوخ طبعی می باشند. برخی از افراد هیچگاه رشد نمی کنند و هیچ وقت آن خصایص را از خود نشان نمی دهند در حالیکه برخی دیگر، با افزایش سن از این قابلیت ها برخوردار می شوند.

"وایلانت" بهترین شاخص های پیش بینی کننده طول عمر موفقیت آمیز را آشکار ساخته است که درآمد، سلامت جسمی و شادی در زندگی از آن جمله اند. "دفاع های بالغ" پیش بینی کننده های مستحکمی برای شادی در زندگی، درآمد بالا و عمر طولانی توأم با سلامتی در هر دو گروه سفید پوست و پروتستان دانشگاه هاروارد و گروه متنوع تر شهروندان ساکن محله قدیمی بوستون بودند.

v       

شادی حاصل از به کارگیری قابلیت های اختصاصی در اصالت ریشه دارد. اما درست به همان صورتی که لازم است شادی در قابلیت ها و فضیلت ها ریشه داشته باشد، این ها هم به نوبه خود باید به چیزی بزرگتر متصل باشند. درست به همان صورتی که زندگی خوب چیزی فراتر از زندگی لذت بخش است، زندگی معنی دار هم فراتر از زندگی خوب است. معنی از متصل شدن به چیزی بزرگتر ناشی می شود و آن ماهیتی که شما خود را به آن متصل می کنید هر اندازه بزرگتر باشد، معنای بیشتری به زندگی شما خواهد داد.

v       

ما کشف کردیم سگ هایی که شوک الکتریکی دردناکی را تجربه می کنند که با هیچ کاری نمی توانند بر آن تأثیر بگذارند، پس از مدتی تسلیم شده و از تلاش برای اجتناب از شوک دست می کشند. به زوزه ای ملایم اکتفا می کنند و حتی زمانی که به آسانی می توانند از شوک های بعدی فرار کنند، با انفعال شوک را می پذیرند. اما فرض اساسی حوزه نظریه یادگیری این است که یادگیری فقط زمانی اتفاق می افتد که یک اقدام (مانند فشار دادن یک اهرم) یک نتیجه را ایجاد می کند (مقداری غذا) یا وقتی که فشار دادن اهرم، دیگر غذایی به دنبال نخواهد داشت. یادگیری تصادفی اینکه آنچه که شما انجام می دهید، تغییری ایجاد نمی کند ماهیت شناختی دارد و نظریه یادگیری به دیدگاه مکانیکی محرک - پاسخ - تقویت، متعهد است که تفکر، باور و انتظار را نفی می کند. این دیدگاه ادعا می کند که حیوانات و انسان ها قادر به پیش بینی احتمالات پیچیده نیستند. آن ها نمی توانند انتظاراتی در مورد آینده شکل دهند و آن ها یقینا نمی توانند یاد بگیرند که درمانده هستند. اما "درماندگی آموخته شده" اصول اساسی این حوزه را به چالش می کشد.

v       

ترس علامت در کمین بودن خطر است. غمگینی علامت قریب الوقوع بودن فقدان است و خشم علامت نقض حریم ما از سوی دیگری. در جریان تکامل، خطر، فقدان و نقض حریم همگی تهدید بقا هستند. هیجانات منفی نقش غالبی را در بازی های برد - باخت ایفا می کنند و هر اندازه که نتیجه جدی تر باشد، این هیجانات هم شدیدتر و حادتر خواهند بود. مبارزه برای زندگی بازی اصیل برد - باخت در تکامل است و به همین دلیل موجب نمایش کامل هیجانات منفی در شدیدترین شکل آن ها می شود. انتخاب طبیعی هم احتمالا به این دلیل از رشد هیجانات منفی حمایت کرده است. آن دسته از پیشینیان ما که با به میان آمدن پای مرگ و زندگی هیجانات منفی نیرومندی را احساس کرده اند، بهتر از عهده ستیز و گریز برآمده و همان ها هم موفق به انتقال ژن هایشان شده اند.

v       

بالا رفتن عقربه سرعت سنج باعث سرعت گرفتن اتومبیل نمی شود، بلکه فقط به راننده می گوید که سرعت اتومبیل بالا رفته است. رفتارگرایان مانند اسکینر ادعا می کردند که کل زندگی ذهنی صرفا یک پدیده همایند است. وقتی شما از یک خرس فرار می کنید، ترس شما صرفا منعکس کننده این واقعیت است که شما در حال فرار هستید، چون حالت ذهنی اغلب پس از رفتار روی می دهد. ترس نیروی محرکه فرار کردن نیست، بلکه فقط سرعت سنج آن است.

من به طور کامل متقاعد شده بودم که هیجانات منفی پدیده های همایند نیستند. برداشت تکاملی قانع کننده بود: اضطراب و ترس علامت وجود خطر بوده و به آماده شدن جهت فرار، دفاع با حفاظت منجر می شدند. خشم علامت تعدی بود و باعث آماده شدن جهت حمله به متجاوز و کاهش بی عدالتی می شد.

v       

برخی از مردم به میزان زیادی از هیجانات مثبت برخوردارند و این در طول زندگی آن ها ثابت می ماند. اما کسان زیادی هم وجود دارند که هیجان مثبت بسیار اندکی دارند. آن ها اکثر اوقات احساس بسیار خوب یا حتی احساس خوب هم ندارند. بیشتر ما در جایی بینابین این دو دسته افراد قرار می گیریم.

ظاهرأ ما یک سکاندار ژنتیکی داریم که مسیر زندگی هیجانی ما را ترسیم می کند. این نظریه به ما می گوید که اگر این مسیر از گذرگاهی شاد نگذرد، شما نمی توانید کار چندانی برای افزایش احساس شاد بودن خود انجام دهید. چیزی که شما می توانید انجام دهید این است که واقعیت گرفتار بودن در این اقلیم هیجانی سرد و یخ زده را بپذیرید، اما سرسختانه به دنبال فضیلت هایی در جهان باشید که برای دیگران "هیجان مثبت بالا"، همان احساسات مثبت دلپذیر را به همراه خواهند داشت.

v       

افراد شاد رویدادهای مثبت را بیش از واقعیت به یاد می آورند و بیشتر رویدادهای بد را فراموش می کنند. برعکس، افراد افسرده در هر دو مورد قضاوت صحیحی دارند. افراد شاد در باورهایشان در مورد موفقیت و شکست نامتعادل هستند. اگر موفقیتی هست، خود آن را به دست آورده اند و قرار است ادامه پیدا کند و آنها در هر زمینه ای عملکرد خوبی دارند و اگر شکستی هست، همه اش تقصیر شماست و این دوامی نخواهد داشت و فقط یک اتفاق کوچک است. برعکس، افراد افسرده در ارزیابی موفقیت و شکست منصف هستند. اما واقعیت تمامی این احساسات واقع گرایی مربوط به افسردگی اکنون به شدت زیر سوال رفته است، شواهد قانع کننده ای در این رابطه فراهم آمده که افراد شاد در تصمیم گیری های مهم زندگی واقعی از افراد ناشاد بهتر عمل می کنند.

v       

یک نتیجه منطقی در آمیختن با دیگران که افراد شاد از آن بهره مند هستند، فداکاری آن هاست. من قبل از مشاهده داده ها تصور می کردم که افراد ناشاد - در همانندسازی با رنجی که آشنایی کافی با آن دارند - فداکارتر هستند. اما در آزمایشگاه، افراد شاد به احتمال بیشتری این خصیصه را از خود نشان می دهند و تمایل بیشتری برای کمک به افراد نیازمند دارند.

زمانی که شاد هستیم، کمتر بر خود تمرکز می کنیم، محبت بیشتری نسبت به دیگران داریم، و تمایل داریم که خوشبختی خود را حتی با غریبه ها سهیم شویم. اما وقتی که گرفته هستیم، بی اعتماد می شویم، در خود فرو می رویم و به شکلی تدافعی بر نیازهای خودمان متمرکز می شویم. تلاش برای نفر اول بودن بیشتر مشخصه غمگینی است تا شادی.

v       

احساس کردن هیجان مثبت، مهم است، نه فقط به این دلیل که احساسی خوشایند است بلکه به این دلیل هم که موجب تعامل بسیار بهتر با جهان می شود. ایجاد هیجان مثبت بیشتر در زندگی، باعث ایجاد دوستی، عشق، سلامت جسمی بهتر و موفقیت های بزرگتر می شود. احساس مثبت یک چادر بزرگ نئونی "رشد اینجاست" می باشد که به شما می گوید با یک تعامل بالقوه برد - برد سروکار دارید. احساسات مثبت با فعال سازی یک قالب ذهنی فراگیر، پذیرا و خلاق مزایای اجتماعی، فکری و جسمی را به حداکثر می رسانند.

v       

هر کدام از ما، دامنه ای از پیش تعیین شده در مورد شادی، یعنی یک سطح ثابت و عمدتا ارثی از شادی داریم که به طور اجتناب ناپذیری به آن بر می گردیم. زمانی که خوش شانسی زیادی در زندگی به ما رو می کند، این دامنه از پیش تعیین شده، همانند یک ترموستات، میزان شادی ما را به سطح معمول آن باز می گرداند. اما خبر خوب اینکه زمانی که یک بدبیاری به ما رو می کند، مجددا این ترموستات به کار افتاده و تلاش دارد تا ما را از وضعیت روحی نامناسب، بالا بکشد. حتی افرادی که در نتیجه حوادث منجر به قطع نخاع از پایین تنه فلج می شوند، سریعا شروع به سازگاری با توانایی های بسیار محدود شده خود نموده و در عرض هشت هفته میزان خالص هیجان مثبت گزارش شده توسط آن ها از هیجان منفی بیشتر است.

v       

در کشورهای بسیار فقیر، جایی که فقر، تهدیدی برای خود زندگی به حساب می آید، ثروتمند بودن می تواند تا حد زیادی شاد بودن را پیش بینی کند، اما در کشورهای ثروتمندتر، جایی که تقریبا همگان از یک شبکه ایمنی پایه برخوردار هستند، افزایش ثروت تأثیر اندکی بر روی شادی شخصی دارد. اینکه پول تا چه اندازه برای شما اهمیت دارد، بیشتر از خود پول بر میزان شادی شما تأثیر می گذارد. در تمام سطوح در آمد واقعی، کسانی که برای پول ارزشی بیش از سایر اهداف قائل هستند، رضایت کمتری از درآمد خود و به طور کلی در مورد زندگی خود دارند.

v       

یک مانع بر سر راه افزایش سطح شادی "تردمیل لذت گرایی" است که باعث می شود افراد به سرعت و به طرزی اجتناب ناپذیر خود را با چیزهای خوب انطباق داده و آن ها را بدیهی تلقی نمایند. زمانی که شما دارایی های مادی یا موفقیت های بیشتری کسب می کنید، انتظارات بالا می رود. کارها و چیزهایی که به سختی برای به دست آوردنشان تلاش کرده اید، دیگر شما را شاد نمی کنند؛ شما برای تقویت سطح شادی خود به بالاترین سطح از دامنه از پیش تعیین شده، باید چیزهای بهتری را به دست بیاورید. اما زمانی که دارایی یا موفقیت بعدی را کسب می کنید، با آن هم انطباق پیدا می کنید و این چرخه همچنان ادامه پیدا می کند. تحقیقات نشان داده اند که چیزهای خوب و موفقیت های بالا، به طرز تعجب آوری از قدرت بسیار اندکی برای افزایش شادی، جز به طور موقت، برخوردار هستند.

v       

تنها یک همبستگی منفی متوسط بین هیجان مثبت و منفی وجود دارد. این بدان معناست که اگر شما میزان زیادی هیجان منفی در زندگی خود داشته باشید، این امکان وجود دارد هیجان مثبت شما اندکی پایین تر از متوسط باشد، اما در آن صورت شما به هیچ عنوان محکوم به یک زندگی عاری از شادی نیستید. به همین ترتیب، اگر شما هیجان مثبت بالایی در زندگی داشته باشید، این فقط تا حدودی شما را از اندوه و غم محافظت می کند.

زنان دو برابر مردان افسردگی را تجربه کرده و به طور کلی هیجانات منفی بیشتری را تجربه می کنند. اما زنان از نظر تجربه هیجان مثبت هم برتری قابل توجهی بر مردان دارند، هم از نظر فراوانی و هم از نظر شدت این قبیل هیجانات. به طور خلاصه، رابطه بین هیجان منفی و هیجان مثبت، یقینا مانند رابطه دو قطب متضاد نیست.

v       

یک مطالعه معتبر بر روی ۶۰۰۰۰ فرد بزرگسال از ۴۰ کشور مختلف، به تقسیم شادی به سه مولفه جداگانه منجر شد: رضایت از زندگی، هیجان مثبت و هیجان منفی. رضایت از زندگی با افزایش سن اندکی افزایش پیدا می کند، هیجان مثبت با کاهشی مختصر همراه است و هیجان منفی هم تغییر نمی کند. آنچه که با افزایش سن ما تغییر می کند، شدت هیجانات ماست. هم احساس پرواز بر روی ابرها و هم احساس گرفتاری در قعر ناامیدی، هر دو با افزایش سن، کمرنگ تر می شوند. زمانی که بیماری های ناتوان کننده شدید و دراز مدت وجود دارد، شادی و رضایت از زندگی کاهش پیدا می کنند، اما این کاهش به هیچ وجه به اندازه ای نیست که شما انتظار دارید. مشکلات متوسط مرتبط با سلامت، ناشادی به همراه نمی آورند، اما بیماری های شدید سبب کاهش شادی می شوند.

v       

هر چه یک مذهب بنیادگراتر باشد، پیروان آن خوشبین تر هستند: یهودی های راست آیین و مسیحی های بنیادگرا و مسلمانان به طور قابل توجهی خوشبین تر از یهودی های اصلاح گرا و مسیحیان موحدی هستند که به طور متوسط غمگین تر می باشند. افزایش خوش بینی ناشی از افزایش مذهبی بودن، به طور کامل به وسیله امیدواری بیشتر توجیه می شود. در بحبوحه طاعون سیاه در اواسط قرن چهاردهم، در یکی از زیباترین متونی که تا به حال به رشته تحریر در آمده است، می خوانیم: همه خوب خواهند شد. اوضاع دوباره به سامان خواهد رسید.. او نگفته است "تو دستخوش طوفان نمی شوی، تحقیر نمی شوی، بیمار نمی شوی" ولی او گفته است "تو مغلوب نمی شوی".

v       

اگر شما قصد دارید که سطح شادی خود را با تغییر شرایط بیرونی زندگی تان به نحو پایداری بالا ببرید، باید ۱- در یک جامعه دموکراتیک ثروتمند زندگی کنید، نه در یک جامعه دیکتاتوری فقرزده (تأثیر قوی) ۲- ازدواج کنید (تأثیری مستحکم، اما شاید نه تأثیری علی) ٣- از رویدادهای منفی و از هیجان منفی اجتناب کنید (فقط تأثیری متوسط) ۴- یک شبکه اجتماعی نیرومند ایجاد کنید (تأثیری مستحکم اما شاید نه تأثیری علی) ۵- مذهبی باشید (تأثیری متوسط)

اما تا جایی که به شادی و رضایت از زندگی مربوط می شود، لزومی ندارد برای موارد زیر خود را به زحمت بیاندازید: ۶- پول بیشتری به دست بیاورید (زمانی که شما آنقدر توانایی داشته اید که این کتاب را بخرید، پول بیشتر تأثیر اندکی دارد یا بی تأثیر است) ۷- سالم بمانید (سلامت ذهنی و نه سلامت عینی مؤثر است) ۸ تا جایی که ممکن است ادامه تحصیل دهید (بی تأثیر) ۹- نژاد خود را تغییر دهید یا به جایی با آب و هوای آفتابی تر نقل مکان کنید (بی تأثیر)

v       

هیجان مثبت می تواند در مورد گذشته، حال و آینده باشد. هیجانات مثبت مربوط به آینده، شامل خوشبینی، امیدواری، ایمان و اعتماد هستند. هیجانات مثبت مربوط به حال شامل شادی، شور، آرامش، اشتیاق، هیجان، لذت و مهم تر از همه جاری بودن می باشند. هیجانات مثبت در مورد گذشته شامل رضایت، خشنودی، خرسندی، افتخار و آرامش هستند. این هیجانات به طور کامل به وسیله افکار شما در مورد گذشته تعیین می شوند. به نظر آرون تی بک هیجان همیشه ناشی از شناخت است، نه بر عکس. تفکر خطر، باعث اضطراب، تفکر فقدان، باعث اندوه و تفکر تعدی، موجب خشم می شود.

v       

هر اندازه که شما اعتقاد داشته باشید گذشته، آینده را تعیین می کند، گرایش خواهید داشت تا به خود اجازه دهید تا یک کشتی منفعل باشید که هیچ نقشی در تغییر مسیر خود ندارد. شاید عجیب به نظر برسد که ایدئولوژی نهفته در ورای این باورها به وسیله سه تن از نوابغ بزرگ قرن نوزدهم، یعنی داروین، مارکس و فروید بنیان گذاشته شد. تعبیر داروین این است که ما محصول یک زنجیره بسیار طولانی از پیروزی ها در گذشته هستیم. نیاکان ما به این دلیل نیاکان ما شده اند که در دو نوع مبارزه، یعنی مبارزه برای بقا و مبارزه برای یافتن جفت پیروز شده اند.

برای مارکس، تعیین آینده به وسیله نیروهای عمده اقتصادی، بنیان و اساس گذشته است و حتی افراد "بزرگ"، از جریان این نیروها فراتر نمی روند. آنان فقط منعکس کننده این جریان هستند. برای فروید هر رویداد روان شناختی در زندگی ما به شدت به وسیله نیروهای مربوط به گذشته تعیین می شوند. دوره کودکی نه تنها شکل دهنده، بلکه تعیین کننده شخصیت بزرگسالی است.

v       

قدرشناسی نابسنده و بهره گیری اندک و ناکافی از رویدادهای خوب گذشته و تأکید مفرط بر رویدادهای بد، دو متهم اصلی در کاهش آرامش، خشنودی و رضایت هستند. قدرشناسی، لذت بردن و درک رویدادهای خوب گذشته را افزایش می دهد و بازنویسی تاریخ به واسطه بخشش، قدرت رویدادهای بد گذشته را برای ناگوار ساختن زندگی کاهش می دهد و واقعا می تواند خاطرات بد را به خاطرات خوب تبدیل کند. علت اینکه قدرشناسی در افزایش رضایت از زندگی مؤثر است، این است که خاطرات خوب مربوط به گذشته را شاخ و برگ می دهد: شدت آن ها، فراوانی آن ها و نقاط حساس آن خاطرات را.

v       

افرادی که تبیین های عام در مورد شکست هایشان ارائه می دهند، در هنگام شکست در یک جنبه، به کلی تسلیم می شوند. اما کسانی که تبیین خاص برای مشکلات دارند، ممکن است در بخشی از زندگی خود در مانده شوند، اما در سایر بخش ها، محکم و استوار قدم بردارد. "بعد استمرار" تعیین می کند که یک فرد تا چه مدتی همه چیز را رها می کند- چون تبیین های دایمی برای رویدادهای بد درماندگی بلند مدت ایجاد می کند اما تبیین موقتی موجب بهبودی سریع می شود. "بعد فراگیری"، تعیین می کند که آیا درماندگی ایجاد شده به موقعیت های متعددی گسترش می یابد یا اینکه فقط به حوزه اصلی محدود می ماند.

v       

پنج تکنیک برای تقویت لذت بردن: "سهیم شدن با دیگران". این نیرومند ترین عامل پیش بینی کننده واحد برای سطح لذت است. "ایجاد خاطره". از رویداد برای خود تصاویر ذهنی و یا حتی یک یادبود فیزیکی نگهداری کنید. "تبریک به خود". به یاد بیاورید که چقدر برای این اتفاق انتظار کشیده اید. "تقویت ادراک". تمرکز بر روی یک عنصر و ممانعت از عناصر دیگر. "جذب". به خود اجازه بدهید که کاملا غوطه ور شوید و سعی کنید اصلا فکر نکنید. تمام این تکنیک ها از چهار نوع لذت بردن: بهره مند شدن (دریافت تحسین و تبریکات دیگران)، شکر گزاری (ابراز قدردانی برای موهبت ها)، متحیر شدن (از دست دادن خود در شگفتی لحظه حال) و حظ بردن (آزاد گذاشتن حس ها)، حمایت می کنند.

v       

لذت ها ناپایدار بوده و معمولا یک پایان ناگهانی دارند. وقتی که محرک بیرونی از بین می رود، هیجان مثبت هم به پایین ترین لایه های موج تجربه جاری ته نشین شده و اثر بسیار کمی از آن باقی می ماند. افراط کاری سریع در تکرار محرک هم، لذت مشابهی را ایجاد نمی کند. نورون ها برای پاسخگویی به رویدادهای جدید تنظیم شده اند و اگر رویدادها حاوی اطلاعات جدید نباشد، آن ها تحریک نمی شوند. در سطح یک سلول واحد، یک دوره به اصطلاح ناگدازی وجود دارد که در طول آن دوره (معمولا چند ثانیه) نورون نمی تواند دوباره تحریک شود. هر اندازه که رویدادها زائدتر باشند، آن ها بیشتر در زمینه دیده نشده ادغام می شوند. نه تنها لذت ها به سرعت رنگ می بازند، بلکه بسیاری از آن ها حتى اثر بعدی منفی بر جای می گذارند.

v       

از نظر ارسطو شادی مجزا از لذت های بدنی، شبیه به زیبایی در رقص است. زیبایی ماهیتی که با رقص همراه باشد یا اینکه در پایان رقص به دست آید، نیست. بلکه خود، جزء جدایی ناپذیر یک رقص خوب است. خشنودی هم یک بخش جدایی ناپذیر یک عمل درست است و آن را نمی توان از لذت های بدنی به دست آورد و همچنین حالتی هم نیست که بتوان آن را به صورت شیمیایی القا کرد یا از طریق راهی میان بر به آن دست یافت. دستیابی به آن فقط از طریق پرداختن به فعالیتی هماهنگ با هدف متعالی امکان پذیر است. لذت ها با حواس و هیجانات سروکار دارند. برعکس، خشنودی با به عمل در آوردن قابلیت ها و فضیلت های شخصی ارتباط دارد.

v       

شروع کردن فرایند اجتناب از لذت های آسان و درگیر شدن بیشتر در خشنودی ها دشوار است. خشنودی ها، موجب جاری بودن می شوند، اما آن ها نیازمند مهارت و تلاش هستند، حتی این واقعیت که آن ها مستلزم مواجهه با چالش ها بوده و در نتیجه احتمال شکست در مورد آن ها وجود دارد، موجب بازدارندگی بیشتر است.

لذت یک منبع نیرومند انگیزش است، اما تغییر ایجاد نمی کند بلکه نیرویی محافظه کارانه است که ما را خواهان برآوردن نیازهای موجود، رسیدن به راحتی و آرمیدگی می کند. از طرف دیگر، خشنودی ها، همیشه خوشایند نبوده و گاهی می توانند بسیار استرس زا باشند. یک کوهنورد ممکن است تا آستانه یخ زدن پیش برود، کاملا از توان بیافتد و در معرض سقوط به قعر دره ای عمیق قرار گیرد. اما با تمام این ها او آرزو نمی کند که جای دیگری غیر از آنجا باشد.

v       

مولفه های روان شناختی خشنودی: کار چالش برانگیز و مستلزم مهارت است. ما تمرکز می کنیم. اهداف روشنی وجود دارند. ما بازخورد فوری دریافت می کنیم اما به طور عمیق و آسان در کار درگیر می شویم. احساس کنترل وجود دارد. حس خود ناپدید می شود. زمان متوقف می شد.

وقتی که ما در لذت ها درگیر می شویم، شاید در حال مصرف کردن هستیم. اما آن ها چیزی را برای آینده در بر ندارند. آن ها سرمایه گذاری نیستند و چیزی از آن ها اندوخته نمی شود. بر عکس، وقتی که ما در کاری محو می شویم، شاید مشغول سرمایه گذاری و اندوختن سرمایه روانشناختی برای آینده خود هستیم. در این قیاس لذت نشانه رسیدن به اشباع بیولوژیکی است در حالی که خشنودی علامت رسیدن به رشد روانشناختی می باشد.

v       

استراتژی های تحت کنترل ارادی که می توانند زندگی شما را به سمت بالاترین نقطه هیجان مثبت در محدوده دامنه از پیش تعیین شده تان پیش ببرند: قدردانی، بخشش، و فرار از استبداد جبرگرایی به منظور افزایش هیجانات مثبت در مورد گذشته؛ یادگیری امید و خوش بینی از طریق زیر سوال بردن باورهای نادرست به منظور افزایش هیجانات مثبت در مورد آینده؛ و مقابله با عادی شدن، لذت بردن و توجه به منظور افزایش لذت ها در زمان حال.

اما زمانی که کل زندگی صرف جستجوی هیجانات مثبت می شود، اصالت و معنی در جایی یافت نمی شود. بنابراین سئوال درست همانی است که ارسطو مطرح کرد: "زندگی خوب چیست؟" فرمول من برای یک زندگی خوب به این صورت است: استفاده هر روزه از قابلیت های اختصاصی در حوزه های اصلی زندگی: کار، عشق، فرزندپروی، به منظور ایجاد خشنودی فراوان و زندگی اصیل.

v       

یک رسالت یا وظیفه انسانی تعهدی پرشور نسبت به کار به خاطر خود آن است. افرادی که یک رسالت دارند، کار خود را کمک به خوبی بیشتر، به چیزی بزرگتر از خود می دانند و در نتیجه دلالت های مذهبی کاملا با آن متناسب هستند. در این حالت کار به خودی خود و صرف نظر از پول یا پیشرفت، ارضا کننده است. وقتی پرداخت پول متوقف شده و پیشرفت هم به پایان می رسد، کار ادامه پیدا می کند. هر شغلی می تواند به یک رسالت تبدیل شود، و هر رسالتی هم می تواند یک شغل باشد.

کلید بازتعریف شغل ها، تبدیل آن ها به رسالت است. این چیزی بیش از شنیدن ندایی است که می گوید جهان از وارد شدن او در این حیطه خاص نفع خواهد برد. رسالت باید قابلیت های اختصاصی شخص را به کار بگیرد و در خدمت خوبی بالاتری باشد و تعهدی نیرومند هم با آن همراه باشد.

v       

عشق بسیار بیش از عاطفه ای است که در عوض آنچه که انتظار به دست آوردن آن را داریم، نثار دیگری می شود. قانون ملالت بار انسان اقتصادی، می گوید که نوع انسان اساسا خودخواه است. تصور می رود که ما درست همانند انجام یک معامله یا تصمیم گیری برای سرمایه گذاری در بازار سهام، در رابطه با یک انسان دیگر هم از خود بپرسیم که "او چه نفعی به من خواهد رساند" هر اندازه که انتظار نفع بیشتری را داشته باشیم، بیشتر بر روی آن شخص سرمایه گذاری خواهیم کرد. اما عشق، شگفت انگیزترین شیوه تکامل برای به سخره گرفتن این قانون است.

v       

"اکنون که در آستانه دریافت دانشنامه خود هستید، چه واژه ای در قلب خود دارید؟ نه یا آری؟" او ادامه داد من بر این باورم که در قلب هر کسی یک واژه وجود دارد و این فقط یک پندار احساسی نیست. من دقیقا نمی دانم که این واژه از کجا می آید، اما یکی از حدس های من این است که به تدریج و قطره قطره از واژه هایی که ما از والدین خود می شنویم شکل می گیرد. اگر کودک شما با هر حرکتی که انجام می دهد با یک "نه" خشمگینانه روبرو شود، او در زمان رویارویی با یک موقعیت جدید، انتظار دارد که با پاسخ "نه" با تمام تبعات فلج کننده آن و فراهم نشدن فرصت تسلط مواجه شود.

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی