گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

تمرین نیروی حال / اکهارت تله

دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۵۶ ق.ظ

روشن بینی حالت طبیعی احساس وصل با وجود است، ارتباط با چیزی بیکران و فناناپذیر که در نهایت شگفتی، ذات شخص است...بزرگ ترین مانع در راه تجربه حقیقت اتصال، یکی شناختن خود با ذهن است که موجب می شود فکر، غیر ارادی گردد. قادر نبودن به توقف فکر، گرفتاری وحشتناکی است، اما از آنجا که تقریبا همه از آن رنج می بریم، متوجه آن نیستیم و آن را حالتی متعارف می پنداریم. سر و صدای بی وقفه ذهن مانع از آن می شود که قلمروی آرامش درونی را که از وجود جدا نیست، بیابیم. این همهمه یک "خود توهمی ذهنی" را شکل می دهد که سایه ای از ترس و رنج بر ما می گستراند.

v     

 

چنانچه ذهن به درستی مورد استفاده قرار گیرد ابزاری عالیست، اما اگر به اشتباه به کار گرفته شود بسیار مخرب می گردد. ذهن، از شما استفاده می کند. بیماری این است. آزادی با درک این نکته آغاز می شود که شما آن موجود، یعنی فکر کننده نیستید. دانستن این واقعیت شما را قادر می سازد تا آن موجود را تماشا کنید. همین که شروع به تماشای فکرکننده نمایید، سطح بالاتری از آگاهی فعال می شود.

آنگاه به تدریج متوجه می شوید که شعور گسترده ای در ورای فکر وجود دارد و فکر فقط ذره ای خرد از آن شعور است. هم چنین متوجه می شوید که همه چیزهایی که به راستی مهم هستند، مانند زیبایی، عشق، خلاقیت، شادی و آرامش درونی از ورای ذهن برمی خیزند. و در طی این مسیر به تدریج بیدار می شوید.

v     

 

تا آن جا که می توانید به صدای درون سر خود گوش دهید. به هر الگوی فکری تکراری، نوارهایی که شاید سال هاست در سرتان نواخته می شوند، توجه ویژه کنید. هنگامی که به آن صدا گوش می دهید، بدون تعصب گوش دهید، یعنی داوری نکنید. آنچه را می شنوید، قضاوت با محکوم نکنید، زیرا این کار بدان معناست که همان صدا از در پشتی وارد شده است. به زودی متوجه می شوید که صدا آن جاست و من در این جا به آن گوش می دهم، آن را تماشا می کنم. این درک من، این در حضور خویش، یک فکر نیست، بلکه از ورای ذهن بر می خیزد.

در حالی که به فکر گوش می دهید، یک حضور آگاه، یک خود عمیق تر را در زیر با پشت فکر احساس می کنید. در این حالت، تسلط فکر بر شما از بین می رود و به سرعت محو می شود، زیرا شما دیگر از طریق یکی دانستن خود با ذهن، به آن انرژی نمی دهید. این آغاز پایان تفکر ناخواسته و اجباری ست.

v     

 

در زندگی روزمره می توانید به این ترتیب این مراقبه را تمرین کنید که کاری را که به طور معمول فقط به منظور رسیدن به نتیجه ای انجام می دهید، با توجه کامل انجام دهید تا خود آن کار به نتیجه تبدیل شود. برای نمونه هر بار از پله بالا و پایین می روید، به هر گام، هر لحظه و حتی هر نفس با دقت توجه کنید. به طور کامل در حال باشید. هنگام شستن دست، به تمامی دریافت های حسی مربوط به این کار توجه کنید: صدا و احساس آب، حرکت دست ها، عطر صابون و غیره. نسبت به احساس آرام و در عین حال نیرومند حضور در حال هشیار شوید. برای اندازه گیری میزان موفقیت شما در این تمرین، معیار معینی وجود دارد: مقدار آرامشی که در درون احساس می کنید. شاید یک روز مچ خود را بگیرید که به سر و صداهای ذهن خود هم چون بازیگوشی های یک کودک می نگرید و لبخند می زنید. این بدان معناست که شما دیگر محتوای ذهن خود را چندان جدی نمی گیرید، زیرا خود را ذهن نمی پندارید.

v     

 

برای نفس، لحظه حال تقریبا وجود ندارد و فقط گذشته و آینده مهم به نظر می رسند. پیوسته ذهن می خواهد گذشته را زنده نگاه دارد، زیرا بدون گذشته شما چه کسی هستید؟ به علاوه ذهن پیوسته خود را به آینده فرافکنی می کند تا از ادامه هستی خود خاطرجمع شود و در ضمن پی نوعی رهایی یا خشنودی در آینده است. نفس می گوید: "یک روز وقتی که این با آن پدیده رخ دهد، من راضی، خوشحال و آرام خواهم بود."

حتی مواقعی که نفس علاقه مند به "حال" به نظر می رسد، به هیچ وجه "حال" واقعی را نمی بیند، زیرا با از دریچه گذشته به آن نگاه می کند و یا حال را در حد وسیله ای در راه رسیدن به هدف، هدفی که همواره در آینده ای شکل گرفته در ذهن نهفته است، کاهش می دهد. لحظه حال کلید آزادی را در خود دارد، اما تا زمانی که شما ذهن هستند نمی توانید لحظه حال را دریابید.

v     

 

حالت روانی ترس از هرگونه خطر ملموس، واقعی و فوری جداست. ترس روانی به شکل های گوناگونی نظیر دلواپسی، نگرانی، اضطراب، حالت عصبی، فشار، ترس، وحشت و غیره آشکار می شود. ترس روانی همواره در ارتباط با موردی ست که امکان دارد رخ بدهد، نه آن که اکنون رخ می دهد. شما در اینجا و اکنون هستید، در حالی که ذهنتان در آینده است. این اختلاف موجب شکافی اضطراب آور می شود. اگر خود را با ذهن یکی بدانید و ارتباط خود را با نیرو و سادگی حال از دست بدهید، آن شکاف اضطراب آور همدم همیشگی شما خواهد بود. همیشه می توان با لحظه حال رو به رو شد، اما نمی توان از عهده چیزی که فقط یک فرافکنی ذهنیست برآمد. نمی توان بر آینده پیروز شد.

ظاهرا ترس دلایل بسیاری دارد. ترس از دست دادن، ترس از شکست، ترس از آسیب دیدن و غیره. اما در نهایت، همه ترس ها از ترس نفس از مرگ و نابودی ناشی می شود.

v     

 

اگر دیگر نمی خواهید خود و دیگران را به درد و رنج دچار کنید، اگر دیگر مایل نیستید به بقایای دردهای گذشته که هنوز در شما وجود دارند بیفزایید، از ایجاد زمان دست بکشید یا دست کم بیش از آنچه برای رسیدگی به جنبه های عملی زندگیتان ضروریست زمان درست نکنید. چگونه از آفرینش زمان دست بکشیم؟

عمیقا درک کنید که لحظه حال تنها موردیست که دارید. حال را به مرکز توجه زندگی خود تبدیل کنید. در حالی که پیش از این، در زمان سکونت داشتید و تماس های کوتاهی با حال برقرار می کردید، اکنون اقامتگاه خود را در حال قرار دهید و فقط در مواقع ضروری و برای رسیدگی به جنبه های عملی زندگی خود، دیدارهای کوتاهی از گذشه و آینده داشته باشید. پیوسته به لحظه حال پاسخ مثبت بدهید.

v     

 

 چرا "حال" گرانبهاترین مورد است؟ نخست، حال تنها موردیست که وجود دارد. حال جاودان، فضاییست که همه زندگی شما در آن آشکار می شود و تنها عاملیست که ثابت باقی می ماند. زندگی در حال است. هیچ گاه نبوده است که زندگی شما در حال نبوده باشد و هیچ گاه نیز چنین نخواهد شد. دوم، حال، تنها نقطه ای است که می تواند شما را به ورای محدودیت های ذهن ببرد. حال، تنها نقطه دست یابی به قلمروی بی زمان و بی شکل وجود است.

آیا هیچ گاه چیزی را خارج از حال، تجربه کرده، انجام داده، اندیشیده با احساس کرده اید؟ آیا گمان می کنید که در آینده چنین خواهید کرد؟ آیا ممکن است موردی خارج از حال رخ دهد، یا باشد؟ پاسخ واضح است: نه! هیچ چیز هیچ گاه در گذشته رخ نداده است؛ در حال رخ داده است. هیچ چیز هیچ گاه در آینده رخ نخواهد داد؛ در حال رخ خواهد داد.

v     

 

برای مدتی وضعیت زندگی خود را فراموش کنید و به زندگی خود توجه نمایید. وضعیت زندگی شما در زمان شکل می گیرد، اما زندگی شما در حال است. وضعیت زندگی شما از جنس ذهن است، اما زندگی شما حقیقیست. راه باریکی را که به زندگی منتهی می شود، پیدا کنید. شاید وضعیت زندگی شما سراسر مشکلات باشد. مانند بیشتر زندگی ها، اما ببینید آیا در این لحظه مشکلی دارید؟ منظور من فردا، یا ده دقیقه دیگر نیست. همین اکنون، آیا اکنون مشکلی دارید؟

هنگامی که لبریز از مشکلات هستید، جایی برای ورود هیچ چیز جدید وجود ندارد و راه حل نمی تواند وارد شود. پس هرگاه می توانید، جایی باز کنید و فضایی ایجاد نمایید تا بتوانید زندگی ورای وضعیت زندگی خود را بیابید.

v     

 

 چنانچه در کاری که انجام می دهید، نشاط، آسودگی و سبکی وجود ندارد، لزومی ندارد کار خود را تغییر دهید. شاید تغییر چگونگی کافی باشد. همواره "چگونه" مهم تر از "چه" است. ببینید آیا می توانید به کار خود پیش از نتیجه حاصل از آن توجه کنید؟ توجه کامل خود را بر آنچه این لحظه فراهم آورده است، معطوف نمایید. به این ترتیب پذیرای کامل آنچه که هست نیز می شوید، زیرا نمی توانید توجه کامل خود را به چیزی بدهید که آن را طرد می کنید.

همین که لحظه حاضر را محترم بشمارید، تمامی ناراحتی ها و تقلاها محو می شوند و زندگی با نشاط و آسودگی جریان می یابد. هنگامی که بر مبنای هشیاری لحظه حاضر عمل کنید، هر چه انجام می دهید حتی اگر ساده ترین کارها باشد، سرشار از محتوای توجه و مهر خواهد بود.

v     

 

 بر حال متمرکز شوید و به من بگوید، در همین لحظه چه مشکلی دارید؟ امکان ندارد در حالی که توجه شما به طور کامل بر حال است، مشکلی داشته باشید. باید با وضعیت موجود را پذیرفت و یا به آن رسیدگی کرد. چرا آن را به مشکل تبدیل کنیم؟

اما ذهن، ناآگاهانه عاشق مشکلات است. وجود مشکل به این معناست که شما در ذهن خود درباره وضعیتی فکر می کنید، بی آن که به راستی بخواهید، با این امکان وجود داشته باشد که در این باره کاری انجام دهید. در نتیجه به طور ناخودآگاه آن وضعیت را به صورت جزیی از خود در می آورید. شما چنان تحت تأثیر وضعیت زندگی خود قرار می گیرید که حس زندگی، حس بودن را از دست می دهید، یا به جای آن که توجه خود را به آن کاری که اکنون می توانید انجام دهید معطوف بدارید، دیوانه وار بار صدها کاری را که شاید باید در آینده انجام بدهید، با خود حمل می کنید.

v     

 

آیا توجه فراوانی به گذشته دارید؟ آیا روند فکری شما موجب ایجاد احساس گناه، غرور، رنجش، پشیمانی با دلسوزی به حال خود می شود؟ هر لحظه در برابر گذشته بمیرید. به گذشته نیاز ندارید. فقط در مواردی که گذشته کاملا به لحظه حاضر مربوط می شود، به آن رجوع کنید. نیروی این لحظه و کامل بودن وجود را حس کنید. حضور خود را احساس کنید.

آیا نگران هستید؟ آیا بسیاری از افکار شما در اطراف  "اگر" دور می زند؟ در این صورت، شما خود را با ذهن یکی می دانید؛ ذهنی که خود را به یک وضعیت تخیلی آنی فرافکنی کرده و ایجاد هراس می کند. امکان ندارد بتوانید با چنین وضعیتی رو به رو شوید، چون وجود ندارد. این وضعیت یک توهم ذهنیست. فقط با قبول لحظه حال می توانید این دیوانگی را که دشمن سلامت و زندگی شماست، متوقف کنید.

v     

 

انتظار کشیدن را به عنوان حالتی از ذهن کنار بگذارید. هنگامی که مچ خود را می گیرید که به حالت انتظار فرورفته اید، از آن خارج و به لحظه حاضر وارد شوید. فقط باشید و از بودن لذت ببرید. اگر حاضر باشید، هیچ نیازی نیست که انتظار چیزی را بکشید. پس دفعه بعد اگر کسی به شما گفت: "معذرت میخواهم که منتظرت گذاشتم." می توانید در پاسخ بگویید: اشکالی ندارد، انتظار نمی کشیدم. فقط اینجا بودم و لذت می بردم؛ از "بودنم" لذت می بردم!

v     

 

بخش بزرگی از درد و رنج انسان ها غیر ضروریست، اما تا زمانی که ذهنی کنترل نشده زندگی فرد را در اختیار دارد، توسط خود شخص ایجاد می شود. دردی که اکنون به وجود می آورید همواره نوعی عدم پذیرش است؛ نوعی مقاومت نا آگاه در برابر آنچه که هست.

مقاومت در سطح افکار، شکل داوری به خود می گیرد و در سطح عواطف به صورت نوعی احساس منفی ظاهر می شود. شدت درد بستگی به میزان مقاومت در برابر لحظه "حاضر" دارد و این خود متکی به آن است که شما تا چه حد خود را با ذهن یکی می دانید، ذهن همواره در پی آن است که "حال" را انکار کند و از آن بگریزد. و به عبارت دیگر هر چه خود را بیشتر از طریق ذهن بشناسید، بیشتر رنج می برید.

v     

 

حضور داشتن در زندگی روزمره به شما یاری می کند تا عمیقا در خود استوار شوید. در غیر این صورت، ذهن که قدرت و جنبش فراوانی دارد، شما را هم چون یک رودخانه خروشان به دنبال خود می کشاند. حضور داشتن به این معناست که به طور کامل در بدن خود سکنی گزینید، همواره بخشی از توجه خود را به میدان انرژی درون بدن معطوف بدارید، یا به عبارت دیگر بدن را از درون حس کنید. آگاهی به بدن، شما را به حال پیوند می دهد.

اجازه دهید تمرین معنوی شما این باشد: همچنان که به امور زندگی می پردازید، صد در صد توجه خود را به جهان بیرون و ذهن خود معطوف نکنید. مقداری از توجه را در درون نگه دارید. حتی هنگامی که به کارهای روزمره مشغول هستید و به ویژه مواقعی که در ارتباط با افراد و طبیعت قرار دارید، بدن درونی را احساس کنید. سکون عمیق درون را حس کنید. این در را همواره باز نگه دارید.

v     

 

همیشه می توانید با حال کنار بیایید، اما هیچ گاه نمی توانید با آینده به توافق برسید و اجباری هم برای این کار ندارید. آیا شما یک "منتظر" همیشگی هستید؟ "انتظار در مقیاس بزرگ"، انتظار برای تعطیلات بعدی، شغل بهتر، بزرگ شدن بچه ها، یک رابطه پرمعنا، موفقیت، پولدار شدن، مهم شدن، یا روشن بین شدن است. چندان نامتعارف نیست که اشخاص همه عمر را به انتظار شروع زندگی سپری کنند.

انتظار، یک حالت ذهنیست و در اصل به این معناست که شما آینده را می خواهید و اکنون را نمی خواهید. آنچه را دارید نمی خواهید و آنچه را ندارید می خواهید. با هر نوع انتظار، نا آگاهانه تضادی درونی بین اکنون و اینجا، یعنی جایی که نمی خواهید باشید با آینده فرافکنی شده خود، یعنی جایی که می خواهید باشید، ایجاد می کنید. این نگرش موجب می شود حال حاضر را از دست بدهید و کیفیت زندگی شما به شدت کاهش یابد.

v     

 

بدن دردمند، گذشته زنده در شماست و اگر خود را با آن یکی بدانید، خود را با گذشته یکی دانسته اید. خود را مظلوم شناختن به این معناست که معتقد هستید گذشته از "اکنون" نیرومندتر است و این خلاف حقیقت می باشد. در این صورت در واقع باور دارید که دیگران و رفتار آنها مسئول وضعیت کنونی شما، دردهای عاطفیتان، یا ناتوانی شما در این که خود حقیقیتان باشید، هستند. حقیقت آن است که تنها نیروی موجود، در همین لحظه نهفته است و همان نیروی حضور شماست. با دانستن این نکته متوجه می شوید که اکنون هیچ کس غیر از شما مسئول فضای درونتان نیست و گذشته نمی تواند بر نیروی حال پیروز شود.

همان گونه که نمی توانید با تاریکی نبرد کنید، با بدن دردمند نیز نمی توانید بجنگید. تلاش در این راه موجب کشمش های درونی و در نتیجه درد و رنج بیشتر می شود. مشاهده بدن دردمند کافیست و به مفهوم پذیرش آن به عنوان بخشی از وضعیت موجود در این لحظه است.

v     

 

هر اعتیادی ناشی از این است که فرد از رویارویی با درد و گذر از آن امتناع می کند. هر اعتیادی با درد آغاز می شود و با درد پایان می گیرد. به هر ماده ای که معتاد باشید، خواه الکل، غذا، مواد مخدر قانونی، یا یک فرد شما در عمل از چیزی یا شخصی استفاده می کنید تا درد خود را بپوشانید. برای همین است که پس از گذشت سرخوشی نخستین، این همه درد و غم در روابط نزدیک به چشم می خورد. روابط، مولد درد و غم نیستند، بلکه آنها درد و اندوهی را که در درون شما خانه دارد، آشکار می کنند. هر اعتیادی همین کار را می کند. هر اعتیادی به مرحله ای می رسد که دیگر برای شما چاره ساز نیست و آنگاه درد را بسیار شدیدتر از پیش حس خواهید کرد.

این یکی از دلایلیست که بیشتر مردم همواره تلاش می کنند تا از لحظه حاضر بگریزند و در پی نوعی رهایی در آینده باشند. اگر آن ها توجه خود را به حال معطوف کنند، اول از همه با درد خود رو به رو می شوند و در واقع از همین می ترسند. ای کاش آنها می دانستند که در حال، دسترسی به نیروی حضور که گذشته و درد همراه آن را از بین می برد، چه ساده است. در حال، حقیقتی نهفته است که توهم را می زداید.

v     

 

اگر نمی توانید در تنهایی با خودتان راحت باشید، برای پوشاندن ناراحتی خود به دنبال ایجاد رابطه خواهید گشت. اما مطمئن باشید که ناخشنودی شما به شکلی دیگر در هر رابطه ای جلوه گر خواهد شد و احتمالا شما شریک خود را مسبب آن خواهید دانست. تنها کاری که باید بکنید آن است که این لحظه را به طور کامل بپذیرید. آنگاه در اینجا و اکنون با خودتان راحت خواهید بود.

در حالت روشن بینی، شما خودتان هستید، یعنی "شما" و "خود" به هم می پیوندید و یکی می شوید. در این حالت شما خود را داوری نمی کنید، دلتان برای خودتان نمی سوزد، به خودتان افتخار نمی کنید، خودتان را دوست ندارید، از خودتان بدتان نمی آید و ... اینک شکاف ناشی از آگاهی خودمحورانه درمان یافته و طلسم آن باطل شده است. دیگر "خودی" وجود ندارد که لازم باشد از آن حمایت و دفاع و آن را تقویت کنید.

v     

 

هرگاه رابطه شما به خوبی پیش نمی رود، هرگاه این رابطه "دیوانگی" شما و یارتان را پدیدار می کند، شادمان باشید، زیرا آنچه در ناآگاه پنهان بود اکنون به روشنایی آمده و فرصتی برای رهایی ایجاد شده است. هر لحظه نسبت به آن لحظه دانا بوده، به ویژه متوجه حالت درونی خود باشید. اگر خشم وجود دارد، بدانید که خشم وجود دارد. اگر حسادت، حالت تدافعی، نیاز به جر و بحث و محق بودن، کودکی در درون که مهر و توجه می طلبد یا هر نوع درد عاطفی وجود دارد، هر چه هست، حقیقت آن لحظه را بدانید و آن دانسته را در نظر داشته باشید.

 روابط به منظور شاد یا خشنود کردن شما نیستند. اگر همچنان در روابط به دنبال نجات و خوشبختی باشید، بارها و بارها مأیوس خواهید شد. اما اگر بپذیرید که هدف از رابطه آگاه شدن است، نه شاد شدن، آنگاه خود را با آگاهی والاتری که می خواهد در این جهان زاده شود، هماهنگ می کنید.

v     

 

چرخه هایی از موفقیت وجود دارند، زمانی که دارایی و پیروزی به سراغ ما می آید و همچنین چرخه هایی از شکست وجود دارند، زمانی که دستاوردها از دست می روند و تباه می شوند و شما باید بگذارید آنها بروند تا برای پیدایش چیزهای تازه و بروز تغییر و دگرگونی جا باز شود.

اگر شما در این مقطع مقاومت کنید و به موفقیت خود بچسبید، به این معناست که از روان شدن در جریان زندگی خودداری می کنید و در نتیجه رنج خواهید برد. برای رشد، نیاز به فروپاشی وجود دارد. یک چرخه نمی تواند بدون چرخه دیگر پا بگیرد.

چرخه شکست بی تردید برای درک معنوی ضروریست. باید در سطحی عمیقا شکست خورده باشید و از دست دادن و درد و رنج های شدید را تجربه کرده باشید تا به بعد معنوی جذب شوید.

v     

 

برخی اوقات عواطف منفی مکرر همچون بیماری های تکراری، حامل پیامی هستند. اما هر تغییری که بدهید، چه در رابطه با شغل، روابط، یا محیط فقط تغییری سطحی و ظاهری خواهد بود، مگر آن که این تغییر از تحولی در سطح آگاهی شما ناشی شود و تنها تحول ممکن این است که "حاضرتر" بشوید. هنگامی که به اندازه معینی از "حضور" دست یافتید، دیگر لازم نیست احساس های منفی به شما بگویند که در وضعیت زندگی به چه نیاز دارید. اما تا هنگامی که احساس منفی وجود دارد، از آن بهره ببرید. آن را به عنوان هشداری برای حضور داشتن بیشتر بپذیرید.

به دنبال آرامش نگردید. در پی هیچ حالتی به جز همان حالتی که اکنون در آن هستید نباشید، وگرنه تضاد درونی و مقاومت ناآگاهانه در خود ایجاد می کنید. از این که در آرامش نیستید، خود را ببخشید. همین که نا آرامی خود را به طور کامل بپذیرید، عدم آرامش شما به آرامش تبدیل می شود. هر چیزی را که به طور کامل بپذیرید، شما را به مقصد، به آرامش می رساند. این معجزہ تسلیم است.

v     

 

اگر وضعیت زندگی خود را ناخوشایند و حتی غیر قابل تحمل می یابید نخست فقط از طریق تسلیم می توانید الگوی ناآگاه مقاومت را که موجب ادامه وضعیت می شود، در هم بریزید. تسلیم با اقدام کردن، ایجاد دگرگونی و رسیدن به اهداف کاملا سازگار است.

در حالت تسلیم، آنچه را لازم است انجام شود، به روشنی می بینید و به آن اقدام می کنید. در این حالت کارها را یکی یکی انجام می دهید و در هر زمان فقط بر یک کار متمرکز هستید. از طبیعت بیاموزید: ببینید که چگونه همه امور به انجام می رسند و چگونه معجزه زندگی بدون ناخشنودی و اندوه آشکار می شود. مسیح به همین دلیل گفت: "ببینید که گل های سوسن چگونه رشد می کنند، آن ها نه عرق می ریزند و نه دور خود می پیچند."

اگر وضعیت شما در مجموع رضایت بخش و خوشایند نیست، همین لحظه را جدا کنید و به آنچه هست، تسلیم شوید.

v     

 

پس از آن که به ورای تضادهای ساخته و پرداخته ذهن رفتید، هم چون دریاچه ای عمیق می شوید. وضعیت بیرونی زندگی با تمامی رویدادهایش سطح این دریاچه را تشکیل می دهد که بنا به چرخه ها و فصل ها گاه آرام و گاه توفانی و ناهموار می شود، اما اعماق دریاچه همواره آرام است. شما یک دریاچه کامل هستید، نه فقط سطح آن. شما با اعماق خود که کاملا آرام باقی می ماند، در ارتباط خواهید بود. دیگر از طریق چسبیدن ذهنی به شرایط، در برابر دگرگونی مقاومت نمی کنید. آرامش درونی شما به هیچ شرایطی بستگی ندارد. شما در وجود تغییرناپذیر، بی زمان و نامیرا مستقر هستید و دیگر برای خوشبختی و خشنودی خاطر به جهان بیرونی و شکل های پیوسته متغیر آن متکی نیستید.

v     

 

در بیماری و ناتوانی، احساس نکنید که شکست خورده اید، احساس گناه نکنید، زندگی را سرزنش نکنید که با شما غیر عادلانه برخورد کرده است و در ضمن خود را نیز مقصر نشمارید. این ها همه شکل های گوناگون مقاومت هستند. اگر بیماری عمده ای دارید، از آن برای روشن بینی بهره ببرید. از هر رویداد به ظاهر "بد" زندگی برای روشن بینی یاری بگیرید. زمان را از بیماری پس بکشید و به آن گذشته با آینده ندهید. بگذارید بیماری، شما را به هشیاری در لحظه حاضر وادار کند. ببینید چه می شود. کیمیاگر شوید و مس را به طلا، درد و رنج را به آگاهی و ناکامی را به روشن بینی مبدل کنید.

هرگاه مصیبتی پیش می آید و مشکلی جدی پدیدار می شود مانند بیماری، نقص عضو، ناتوانی، از دست دادن خانه و دارایی و هر نوع موقعیت اجتماعی، به هم خوردن رابطه ای نزدیک، مرگ با درد و رنج عزیزی، یا مرگ قریب الوقوع خودتان بدانید که این پیشامد جنبه دیگری نیز دارد و شما فقط یک گام با رویدادی شگفت آور فاصله دارید: تبدیل اعجاز آور مس درد و رنج به طلا! این گام، تسلیم نام دارد.

v     

 

هنگامی که به شخص یا وضعیتی "نه" می گویید، اجازه دهید که این سخن از واکنش ناشی نشود، بلکه از بینش، از درک روشن آن که در این لحظه برای شما چه مناسب یا نامناسب است، برخیزد. بگذارید که این یک "نه" غیر واکنشی باشد، یک "نه" والامقام، "نه" ای که از تمامی عواطف منفی رها باشد و در نتیجه درد و رنج بیشتری ایجاد نکند. اگر نمی توانید تسلیم شوید، بی درنگ اقدام کنید: نظر خود را ابراز نمایید، کاری کنید تا تغییری در شرایط ایجاد شود، یا خود را از آن وضعیت دور کنید.

اگر نمی توانید اقدام کنید، برای نمونه اگر در زندان هستید، دو راه پیش رو دارید: مقاومت یا تسلیم، اسارت یا رهایی درونی از شرایط بیرونی، درد و رنج یا آرامش درونی.

v     

 

فرصت نخست شما آن است که هر لحظه به حقیقت آن لحظه تسلیم شوید. با دانستن این نکته که آنچه هست نمی تواند نباشد زیرا هم اکنون هست. به آنچه هست پاسخ مثبت بدهید و آنچه را که نیست بپذیرید. آنگاه آنچه را که باید و برای آن شرایط لازم است، انجام دهید. پس از آن که در حالت پذیرش قرار گرفتید دیگر هیچ نوع احساس منفی، رنج و اندوه ایجاد نمی کنید.

اینک فرصت دوم شما برای تسلیم: اگر نمی توانید آنچه را در بیرون هست بپذیرید، آنچه را در درون هست بپذیرید. اگر وضعیت بیرونی برایتان غیرقابل قبول است، وضعیت درونی را قبول کنید. این به آن مفهوم است که در برابر درد مقاومت نکنید و اجازه دهید درد وجود داشته باشد. به اندوه، ناامیدی، ترس، تنهایی و هر شکلی که رنج به خود گرفته است، تسلیم شوید. بدون برچسب زدن، آن را تماشا کنید و در آغوش بگیرید. آنگاه ببینید که معجزه تسلیم چگونه رنج عمیق را به آرامش عمیق تبدیل می کند. این تصلیب شماست، بگذارید که رستاخیز و عروج شما باشد.

v     

 

هنگام درد شدید، هر سخنی درباره تسلیم بی معنی و بی حاصل به نظر می رسد. هنگامی که دردتان شدید است، احتمالا تمایل شما به فرار از آن نیرومندتر از تسلیم به آن است. شما مایل نیستید احساس خود را حس کنید. چه برخوردی طبیعی تر از این؟ اما بدانید که راه گریزی وجود ندارد، فرار ممکن نیست! راه های گریز ساختگی فراوانی وجود دارند: کار، مشروب، دارو، مواد مخدر، خشم، فرافکنی، سرکوب و غیره. اما آن ها شما را از درد رها نمی کنند. هنگامی که درد را به سطح نا آگاهی خود می رانید، از شدت آن کاسته نمی شود.

هرگاه راه گریزی نیست، همواره راه عبوری هست. پس، از رنج و درد رو برنگردانید. با آن رو به رو شوید و آن را به طور کامل احساس کنید. آن را حس کنید، اما درباره آن فکر نکنید. در صورت لزوم درد و رنج خود را ابراز کنید، اما در باره آن در ذهن خود فیلم نامه ننویسید. تمامی توجه خود را به احساس معطوف کنید، نه به شخص، رویداد یا وضعیتی که در ظاهر موجب آن بوده است. اجازه ندهید ذهن به بهانه ناراحتی، از شما یک مظلوم بسازد. احساس تأسف برای خود و بازگویی ماجراها برای دیگران، شما را اسیر ناراحتی نگه می دارد. از آنجا که امکان ندارد بتوان از عواطف دور شد، تنها راه دگرگونی، آن است که به درون احساس بروید، وگرنه هیچ چیز تغییر نخواهد کرد


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی