خلوت گزینی / میشل دو مونتین
شاید تکالیف خانوادگی در مقایسه با وظایف دولتی از اهمیت کمتری برخوردار باشند، اما کمتر از آن ها مزاحم نیستند. به هر حال، با رها کردن خویش از محکمه و بازار، نمی توانیم خود را از عذاب مسئولیت های زندگی مان رها نماییم: این خرد و حکمت است که اندوه را با خود می برد، نه مکانی که باعث می شود با وسعت نظر بیشتری به دریا بنگریم. جاه طلبی، آزمندی، تردید، ترس و بوالهوسی صرفا به این علت که ما زاویه دید خود را عوض کرده ایم از ما دور نمی شوند. آن افعال زشت اغلب ما را تا خصوصی ترین مکان ها و مکاتب فلسفی نیز تعقیب می کنند. نه بیابان ها، نه گودال های میان صخره ها، نه خرقه پشمین و نه روزه داری هیچ یک نمی تواند ما را از آن افعال رها نمایند.
سقراط عنوان نموده که برخی از انسان ها با سفر تعالی نیافته اند. او گفته "یقین دارم که او از این سفر چیزی حاصل نکرده است، زیرا با خود همسفر بوده است!"
چرا ما در پی یافتن سرزمین هایی که از خورشید بیگانه گرم شده اند، بر می آییم؟ کدامین فراری از سرزمین خویش قادر به رهایی از خویشتن است؟ اگر پیش از سفر خود را سبکبال نکرده و روح خویش را از قید بارهای سنگین تان رها نکرده باشید، سفر تنها باعث تشدید فشار آن ها می شود، همان گونه که بار کشتی به هنگام توقف، کمتر باعث آزار می شود. شما با حرکت دادن بیمار بیش از آن که به او لطف کنید، به او صدمه می زنید. با این کار باعث عود کردن بیماری او می شوید، همان طور که کشیدن و جابجا کردن ستون ها باعث بروز سستی آن ها می شود.
باید مکانی، در پشت محل کسب تنها برای خود داشته باشیم، آن جا را کاملا به خود اختصاص داده و در آن آزاد بوده و پناهگاهی برای خلوت مان باشد. در آن جا باید معمولا باب کلام درباره نفسمان باشد، با خودمان باشد و چنان باید صمیمی باشد که هیچ امر و ارتباط خارجی را در آن راهی نباشد؛ در این مکان باید چنان سخن گفته و بخندیم که گویا همسر، فرزند، اموال، دوست و پیش خدمتی نداریم، تا به هنگام از دست دادن ایشان، زندگی بدون ایشان برایمان تجربه جدیدی نباشد.
ما روحی داریم که قادر است بر خویشتن بازگردد، می تواند با خود همراهی نماید؛ علاوه بر این قادر بر حمله، دفاع، دریافت و اعطا می باشد. از این بیم نداشته باشید که در چنان انزوایی از بیکاری بیهوده ای رنج خواهیم برد: "در مکان های خلوت، برای خود جمعیتی انبوه باش."
باید چمدان مان را ببندیم و جمع را برای یک مصاحبت دلپذیر با خویش ترک نمائیم؛ باید خود را از آن دام های سختی که ما را به دیگر چیزها متصل می نمایند و از آن فاصله ای که باعث دور شدن از خویشتن مان می شود، رها شویم. باید آن غل و زنجیرها را بگسلیم و از امروز به بعد دیگران را دوست بداریم اما جز با خودمان وصلت ننماییم. مخلص کلام اینکه، بگذار دیگران در کنارمان باشند اما نه آن چنان سخت و تنگ که جز با بریدن تکه ای از خود یا پوستمان نتوان ایشان را از خود جدا کرد. بزرگ ترین دانش در جهان این است که بدانی چگونه با خود زندگی کنی.
حکما به خوبی نحوه حفظ خودمان در برابر امیال منحرف نفس مان و تمییز لذات بی خطر از الذاتی که در درد و محنت پیچیده اند، را آموخته اند. ایشان می گویند، اکثر لذات تنها به این جهت ما را در آغوش گرفته و نوازش می کنند که بتوانند ما را خفه کنند، شبیه به سارقینی که مصریان آن ها را فیلیستا لقب داده بودند. اگر شاهد اعدام فرد مستی می بودیم، می دیدیم که دیگر در نوشیدن افراط نمی کردیم. اما لذت، برای این که بتواند ما را فریب دهد، پیشاپیش گام بر می دارد و خدعه های خویش را پنهان می کند. کتاب ها لذت بخشند. اما اگر مدام تکرار شوند سرانجام منجر به از دست دادن دو بهترین همراهمان یعنی شادمانی و سلامتی، خواهد شد، پس از کتاب هایتان دست بکشید. من یکی از آن افرادی هستم که باور دارم ثمرات کتاب ها نمی توانند مهم تر و وزین تر از آن چه هستند، بنمایند.
این طریقه برای دست یافتن به شکوه و افتخار - هدفی که مد نظر پلینی و سیسرو بوده است - کاملا با آن چه من در نظر دارم مخالف است. جاه طلبی مشربی است که در تضاد کامل با عزلت گزینی قرار دارد. شکوه و آسایش خیال نمی توانند در یک منزل ساکن شوند. تا جایی که من می توانم ببینم، بانیان آن ها تنها دست و پای خویش را از جمعیت کنار کشیده اند و روح و افکارشان بیشتر در قید و بند اجتماع گرفتار شده است. "و اکنون پیرمرد، در حال فراهم آوردن طعمه هایی برای به دام انداختن گوش مردم هستی؟" آن ها تنها به این جهت پا پس کشیده اند که بهتر و با قدرت بیشتری بتوانند بجهند و این گونه سپاهی از هواخواهان خویش گرد آورند.
تو و یک هم صحبت برای یکدیگر کافی هستید؛ و آن دو نفر تو و نفس خویش هستید. باید جماعت برایت در حکم یک نفر و یک نفر برایت در حکم جماعتی باشد. بیش از این نباید به آنچه دنیا درباره شما می گوید توجه نمائید، بلکه به آنچه درباره خودتان می گوئید متوجه شوید. به درون خود بازگردید، اما پیش از آن خود را آماده نمائید تا در آن جا مورد استقبال قرار گیرید. اگر ندانید که چگونه باید بر نفس خویش حاکم شوید، اعتمادتان بر نفس خویش، دیوانگی است. خود را چنان مردی سازید که به هنگام مشاهده خویش بر آن نباشید که راهتان را کج کنید و تمایلی با معاشرت با خود نداشته باشید.
در برابر خویش احساس شرم نمایید و به خود احترام بگذارید. بگذارید ذهن تان در سرمشق های احترام ساکن شود. تا هنگامی که چنین نمائید، خود را هم ردیف کاتو، فوکیون و آریستیدس تصور نمائید، اشخاصی که در منظر ایشان مردان بسیاری خطاهایشان را پنهان می کنند؛ ایشان را به معیار افکار درونی تان بدل کنید، تا به هنگام انحراف از مسیر به حرمت ایشان دوباره به مسیر درست باز گردید.
حاضر نیستم افکارم را بابت هر چیزی آشفته نمایم، حتی برای دانشی که آموختن آن ممکن است بسیار با ارزش باشد. تمام آنچه که در کتاب ها در پی آنم، این است که به واسطه سرگرمی های شرافتمندانه ای برایم لذت بخش باشند یا اگر به مطالعه می پردازم، تنها به دنبال آن شاخه از دانش هستم که با خودشناسی در ارتباط باشد و به من بیاموزند که چگونه خوب زندگی کرده و خوب بمیرم این همان نقطه مطلوبی است که اسب مشقت کش را می بایست بدان سوی راند.
اگر به هنگام مطالعه با عبارات غامضی مواجه شوم، به جهت آن ها انگشت به دهان نمی گزم. بلکه پس از یکی دو بار بازخوانی اگر موفق به درک آن ها نشوم رهایشان می کنم. اگر بر سر آن ها درنگ کنم خود و وقتم را تلف کرده ام، زیرا ذهنم برای اولین جهش آماده است. آن چه که در بار اول خواندنم متوجه آن نشده ام، در بازخوانی حتی به آن اندازه نیز نخواهم شد.
این امر محتمل است که داستان هایی که درباره معجزات، رویاها، جادوها و برخی اتفاقات ماورالطبیعه بیان می شود عمدتا ناشی از قدرت تخیل است که به ویژه بر روح تاثیر پذیر عامه مردم اثر می نمایند. استعداد باور پذیری ایشان چنان نیرومند است که ایشان تصور می کنند آنچه که ندیده اند، را به عینه دیده اند.
از این بدبختی تنها باید در ماجراهایی بیم داشت که روح ما به شکلی مفرط تحت تاثیر هوای نفس و تکریم و تقدس قرار می گیرد؛ به ویژه زمانی که موقعیت عاجل و غیر قابل پیش بینی باشد، هیچ ابزاری برای رهایی از این سردرگمی وجود ندارد. افکار ما نمی توانند خود را از تاثیرات برخی افعال عجیب که از برخی معارف راز آلود ناشی می شود، رها کند. حرمت و تقدس این گونه اعمال از بیهودگی آن ها ناشی می شود.
کمبوجیه از پسامنتیوس می پرسد که چرا در مصائب پسر و دخترش خاموش مانده اما در مرگ دوستش چنان عزاداری کرده و او پاسخ داده بود "تنها این مصیبت اخیر را می توان با اشک ابراز کرد. در مصیبت اول چنان عظیمند که وسیله ای برای ابراز آن ها وجود ندارد."
می توان افرادی که در جنگ به شدت زخمی شده و خونریزی کرده اند را در همان وضعیت، دوباره به میدان کارزار آورد، اما مردانی که ترس واقعی را تجربه کرده اند را حتی دیگر بار نمی توان مجبور کرد که نگاهی به دشمن بیندازند. افرادی که به شدت تحت تاثیر ترس از دست دادن اموال، تبعید و یا برده شدن قرار می گیرند، تمایل به خوردن، نوشیدن یا خواب را نیز از دست می دهند، در حالی که کسانی که به واقع فقیر، تبعید و یا به بردگی گرفته شده اند، اغلب به مانند سایرین از موهبات زندگی بهره مند می شوند. و افراد بسیاری که توان تحمل خنجر ترس را ندارند، خود را حلق آویز کرده، غرق می نمایند و یا از بلندی پرت می کنند و این به ما نشان می دهد که ترس حتی از مرگ نیز سخت تر و غیر قابل تحمل تر است.
نمی دانم این مطلب را کجا خوانده ام، اما به خوبی وجدان را به عنوان قاضی درونی مان وصف می نماید. یک زن روستائی از سربازی در پیش فرمانده اش شکایت نمود مبنی بر اینکه سرباز سوپی که او برای کودکان کوچکش تدارک دیده بود را دزدیده است؛ اما هیچ مدرکی برای اثبات آن ندارد. فرمانده ابتدا از زن خواست که به دقت در مورد آنچه می گوید بیندیشد، به خصوص آن که اگر دروغ گفته باشد به جهت گواهی دروغ مجازات خواهد شد؛ زن اصرار کرد، به همین جهت نیز فرمانده برای کشف حقیقت شکم سرباز را شکافت و این گونه نور واقعیت از آن تابیدن گرفت و معلوم شد که زن حقیقت را بیان کرده است. استنطاق همراه با اجرای مجازات!
خشم احساسی است که خود را تکثیر نموده و گسترش می دهد. اغلب هنگامی که عملی را بر مبنای استدلال غلطی مرتکب می شویم و سپس با دفاع یا عذر درستی مواجه می شویم، علیه خود حقیقت و بی گناهی نیز موضع می گیریم.
باورم بر این است که هیچ کس، حتی افرادی که به کمال تظاهر می نمایند، نمی توانند جامع صفاتی چون رفتار به کمال، اعتدال و پایمردی باشند و به هر حال یکی از این صفات در ایشان ناقص است. به همین دلیل نیز حکما می گویند برای قضاوت شایسته در مورد یک فرد می بایستی قاعدتا به اعمال روزمره اش دقت نموده و در جامه هر روزه اش غافلگیر نمود.
سخن یک چیز است و عمل چیز دیگر؛ باید بین وعاظ و وعظ تفاوت قائل شویم. آن کسانی که در عصر و زمانه ما به سنجش میزان حقیقت کلیسا بر اساس معاصی رهبران آن اقدام می نماید، دست به قماری آسان زده اند. صداقت کلیسا فارغ از اعمال هر شخصی است و این گونه استدلال کردن احمقانه است و همگان را دچار آشفتگی می نماید. مردی که واجد صفات نیکی است هم ممکن است دچار خبط و خطاهایی شود. یک مرد منحط نیز ممکن است در باب حقیقت وعظ نماید، آری، حتی حقیقتی که بدان باور ندارد. هنگامی که حرف و عمل یکسان می شوند، یقینا نهایت زیبائی و هماهنگی حاصل می شود.
من به شخصه معتقدم که نفوس ما در سن بیست سالگی از آزادی و نیروی کافی برخورداند و می توانند و می بایست تمام ظرفیت ها و استعدادهای خویش را بروز دهند. نباید این گونه باشد که هر کس ابتدا باید ضمانت کافی در مورد توانائی اش ارائه دهد و پس از اثبات آن مشغول به کاری شود. زیرا در حین کار - و یا هرگز- آن ها توانایی ها و استعدادهای طبیعی خود اعم از خوب و بد را ابراز می نمایند. در دائوفینه گفته شده: "اگر خاری از ابتدای رویش خود نخلد، بعید است در ادامه تبدیل به خاری واقعی شود."
ما باید به هر سنی که می رسیم را سنی در نظر بگیریم که معدود افرادی بدان دست یافته اند. و از آن جایی که حسب روند طبیعی اتفاقات آدمیان هرگز تا بدان حد نمی رسند، این نشانه ای است که ما بر این وقایع غلبه نموده ایم. و چون از محدوده معمول گذر کرده ایم و این معنای مقیاس صحیح برای تعیین میزان ایام عمر ماست نباید امیدوار باشیم که به فراتر از آن دست یابیم؛ همین که از دام های مهلک بسیاری که بر سر راه مان گسترده شده جان سالم به در برده و بر خلاف سایرین به این مرحله رسیده ایم، باید تصدیق نمائیم که بختی غیرعادی با ما یار بوده که تا فراسوی مرزهای معمول زندگانی رسیده ایم و نباید انتظار داشته باشیم که این بخت همچنان با ما همراه و قرین باشد.
با فروخوردن خشم آن را به جسم مان متوجه می نماییم. به شما توصیه می کنم که به مراتب بهتر است که یک سیلی ناگهانی به گونه نوکر خود بزنید تا اینکه بخواهید ذهن خود تنها به جهت حفظ ظاهر حکیمانه تان حفظ نمائید؛ من بهتر است احساسات خود را بروز دهم تا اینکه بخواهم هزینه بیشتری برایشان متقبل شوم؛ احساس تان را ابراز نموده و بیرون بریزید، آن گاه ضعیف تر خواهند شد؛ بهتر است اجازه دهیم در بیرون فعال باشند تا اینکه در درون مان علیه خودمان به جنبش در آیند. "تمام کاستی ها به هنگام فاش شدن، سبک تر می شوند. هنگامی که در زیر ظاهری استوار پنهان می شوند، بسیار مهلک می گردند."
- ۹۹/۰۷/۱۲