گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

گزیده کتاب

گزیده هایی از کتاب ها یا اندیشه ها Gozidehk@

مسئله اسپینوزا / اروین یالوم

چهارشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۵۸ ق.ظ

§          اسپینوزا آرام گفت: ژاکوب، به من بگو باور داری خدا قادر مطلق است؟ این که خدا کامل است؟ نسبت به خود کامل و تمام عیار است؟ پس مسلما موافقی که طبق تعریف، کامل و تمام عیار هیچ نیاز و نقصان و خواسته و آرزویی ندارد. این طور نیست؟...

     اسپینوزا ادامه داد: پس من اظهار می کنم که خدا درباره اینکه چگونه او را می ستاییم یا حتی اگر او را می ستاییم، هیچ خواسته و آرزویی ندارد. پس، ژاکوب به من اجازه بده تا خدا را به روش خودم دوست بدارم و به او عشق بورزم.

 

§          من معتقدم این مسئله ریشه در خطایی جامع و بنیادی دارد، خطای فرض خداوند به صورت موجودی زنده، موجودی متفکر، موجودی شبیه ما، موجودی که مانند ما فکر می کند، موجودی که درباره ما فکر می کند....اگر گاوهای نر و شیرها و اسب ها دستانی داشتند که می توانستند با آن ها تصویرهایی حکاکی کنند، ممکن بود خدا را به شکل خود طراحی کنند و به او بدنی شبیه بدن خود بدهند. معتقدم اگر امکان داشت که مثلث ها فکر کنند، ممکن بود خدایی با ظاهر و ویژگی های مثلث بسازند.

 

§          نیازهای شما اندک هستند و به آسانی به دست می آیند. شما می توانید هرگونه درد و رنج لازم را به راحتی تحمل کنید. زندگی خود را با اهداف ناچیزی چون ثروت و شهرت پیچیده نکنید. آن ها دشمن آرامش هستند. به طور مثال شهرت شامل دیدگاه های دیگران می شود و مستلزم آن است که طبق دلخواه دیگران زندگی کنیم. برای دستیابی و حفظ شهرت باید آن چه دیگران دوست دارند، دوست بداریم و از هر آن چه از آن دوری می کنند، دوری کنیم. بنابراین زندگی با شهرت یا زندگی در سیاست؟ از آن بگریزید. و ثروت؟ از آن دوری کنید! تله است. هرچه بیش تر به دست می آوریم بیش تر می خواهیم. و وقتی امیالمان ارضا نشوند، ناراحتی و غصه مان عمیق تر خواهد بود. اگر در اشتیاق سعادت هستید، زندگی خود را با مبارزه برای آن چه به راستی به آن نیاز ندارید، هدر ندهید.

 

§          نه ربکا برای کنجکاوی من خودت را سرزنش نکن. این طبیعت من است. چرا دوست داریم برای اتفاقاتی که ارتباطی با ما ندارند، خود را سرزنش کنیم؟ این مسیر طبیعت است، ما نمی توانیم آن را مهار کنیم. سرزنش کردن فقط راهی است برای فریب خودمان که بپنداریم آنقدر قدرت داریم که طبیعت را مهار کنیم.

 

§          اگر در میان مردمانی باشم که به هیچ عنوان با طبیعت و سرشت من موافق نباشند، به دشواری خواهم توانست بدون تغییری بزرگ در خود، خود را با آن ها وفق بدهم. انسان آزادی که در میان جاهلان زندگی می کند، تا آن جا که بتواند به سختی می کوشد تا از الطاف آن ها دور باشد. انسان آزاد با صداقت و درستکاری عمل می کند نه فریبکاری. فقط انسان های آزاد حقیقتا برای یک دیگر مفید هستند و می توانند دوستی های حقیقی شکل بدهند.


§          -ما به شورای کنیسه رفتیم و ژاکوب همه حرف هایی را که به ما زدی به آن ها گفت. من هیچ کاری برای متوقف کردن او نکردم. فقط آن جا ایستادم و هرچه را او گفت با تکان سرم تایید کردم. هر تکان سرم میخی بود که بر صلیب تو می کوبیدند. اما مجبور بودم، انتخاب دیگری نداشتم...باور کن، هیچ انتخابی نداشتم.

-      فرانکو همیشه انتخابی وجود دارد

-      به نظر خوب است، اما حقیقت ندارد. زندگی واقعی پیچیده تر و دشوارتر از آن است.

 

§          ما باید آیین ها را پاس بداریم چون حقیقی هستند نه به سبب آن که این ها قدیمی اند. مذهب های قدیمی با پافشاری بر این که اگر سنت ها را ترک کنیم، به همه جامعه مذهبی گذشته بی احترامی کردیم، ما را به دام انداختند. و اگر یکی از نیاکان ما شهید شده باشد، حتی بیش تر در دام افتادیم، زیرا فکر می کنیم ملزم هستیم عقاید شهیدان را زنده و جاودانه نگه داریم و به آن ها احترام بگذاریم، گرچه می دانیم مملو از خطا و خرافات هستند.

 

§          نفس چنان مجذوب شهرت و ثروت و شهوت است که به ندرت می تواند درباره چیز دیگری بیندیشد. مثلا چنان پایبند شهرت است که در آن آرامش می یابد، چنان که گویی به خیر اعلا نایل شده است، تا آنجا که به کلی از اندیشیدن درباره چیزهای دیگر بازداشته می شود. ولی ارضای شهوت اندوهی عمیق در پی دارد که اگر فعالیت نفس را متوقف نکند، باری آن را آشفته و ناتوان می کند.

        ثروت و شهرت مانند شهوت نیست که کیفر خود را در خود داشته باشد، بلکه هرچه ثروت یا شهرت بیش تری به دست آوریم لذت ما هم بیش تر است. در نتیجه بیش تر ترغیب می شویم که بر میزان آن بیفزاییم. از سوی دیگر، شهرت مانع نیرومندی در جست و جوی خیر حقیقی است. از این جهت که برای وصول به آن ناگزیر باید از چیزهایی که معمولا مردم از آن ها پرهیز می کنند پرهیز کرد و در جست و جوی چیزهایی بود که مردم معمولا در جست و جوی آن ها هستند.

 

§          " کافری به نزد خاخام هیلل می رود و می گوید اگر خاخام بتواند به او تمام تورات را در حالی که بر روی یک پا ایستاده است، آموزش بدهد، به یهودیت تغییر مذهب خواهد داد. هیلل پاسخ می دهد: آن چه برای خود نمی پسندی، برای دیگران هم مپسند. تمام تورات همین است. بقیه همه تفسیر است. برو و آن را بیاموز"

...داستان ها ممکن است به عنوان دستگاه حافظه عمل کنند و برای بسیاری از افراد کارآمدتر از هندسه محض هستند.

 

§          عشق به چیزی که تغییر ناپذیر و ابدی است به این معناست که تو مطیع تغییرات روحی یا ناپایداری یا متناهی بودن معشوق نیستی، نیز به این معناست که تلاش نمی کنیم خودمان را با شخص دیگری کامل کنیم.

 

§          برای دیدن دنیا از دیدگاه ابدیت، باید هویت خود را، یعنی دلبستگی به خود را کنار بگذارم. و هر چیزی را از چشم اندازی کاملا مناسب و حقیقی ببینم. وقتی بتوانم این کار را بکنم دیگر بین خود و دیگران مرزی احساس نمی کنم. وقتی این اتفاق بیفتد، آرامشی بزرگ در درونم جریان می یابد و هیچ رویدادی مرا نگران نمی کند. حتی مرگ خودم تفاوتی ایجاد نمی کند. وقتی دیگران به این چشم انداز نایل شوند، با یکدیگر دوست خواهیم بود و آنچه را برای خود می خواهیم برای دیگران نیز خواهیم خواست و با بلندنظری عمل خواهیم کرد.

 


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی